Friday, November 30, 2001

11/01/2001 - 11/30/2001

30.11.01
« بسم الرب التوابين »
از ديشب تا به حال احساس بدی دارم، يک بغض تو گلوم گير کرده،اصلاً نمی دونم چرا اين حرفها رو در مورد آقای قاسمی نوشتم، من اصلا ً اخلاق جوشی دارم، به قول آقای عليرضا نوری زاده يا سفيدم يا سياه اصلاً خبری از رنگ خاکستری نيست، در هر حال دلم می خواست آقای قاسمی اينجا بود و حسابی از دلش درمی آوردم. از خورشيد خانم خواهش می کنم، دوباره بين من وآقای قاسمی رو جوش بدند.با اجازه همگی مطالب آشغالی روDelete کردم

آقا ترا به جان وبلاگتان قسم، يک بنده خدائی پيدا شود و ما را از اين عذاب اليم نجات دهد.اين عذاب اليم چيه؟ الان خدمتتان عرض
ميکنم.با اين عدم جلوگيری از جانب آدم و حواهای جوان ايرانی، نرخ رشد جمعيت وبلاگهای ايرانی از چنان سير صعودی تصاعدی برخوردار شده که حتی ملا حسين درخشان هم توی خواب نمی ديد. (طفلک آرزو ميکرد يک سال ديگه تعدادشان به صد تا برسه)همان طور که ميدانيد ملا حسين درخشان با ايجاد يک زايشگاه اختصاصی "چگونه يک وبلاگ فارسی بزائيم" و فتواهائی که در رساله خودشان داده اند، در امر نرخ رشد جمعيت وبلاگهای ايرانی کم بی تقصير نبوده است، که البته خدا زياد و زيادترشان کند.(منظورم هم تعداد وبلاگها ست، هم تعداد حسين درخشان هاست )اما درد من اينه که کرم اين را دارم که ميخوام همه وبلاگها را بخوانم، در نتيجه مجبورم که همه وبلاگها را دونه دونه باز کنم و ببينم که کی چه چيز جديدی نوشته.طبيعتا همه وبلاگ داران عزيز هر روز وبلاگشان را به روز نميکنند، در نتيجه کلی وبلاگ را بايد باز کنی که چيز جديدی ننوشته اند.خلاصه بابا يک بنده خدائی لطف کنه و منت سر همه ما بزاره و با درست کردن يک برنامه يا سايت يا وبلاگ کاری کنه که همه بتونند يک ليستی از تمام وبلاگها را همراه با آخرين تاريخ به روز شدنشان را ببينند. اجرتون با ملا حسين.


از صبح تا به حال پدر نامزدم رو درآوردم چپ می ره ، راست می ره ، دائماً تهديدش می کنم که در صورت کوچکترين خطايی گفته های ديروزم رو در مورد عشقم به او delete می کنم.
توجه توجه
در چندين ساعت آينده قرار است در اين وبلاگ افشاگری عظيمی انجام شود دوستان عزيز بشتا بيد، بحث داغ امروز رو از دست ندهيد وعده ما تا ساعاتی ديگر


يادداشتهای روزانهيه آش رشته مشتی پختم که بيا وببينهر کی اين نزديکاس يه سری به ما بزنه

29.11.01

کشکول عزيز.....الان صفخه ات رو خوندم خيلی ممنون از حالی که به ما دادی (.وبلاگ با ادب ترين زن دنيا)
خورشيد خانم..... اميدوارم در آينده نزديک يک ميمون واقعی داشته باشی.
طناز جون...... خيلی متأ سفم که سرما خوردی
آقای حسين نوش آ ذر....... شيفت + ی فراموشتان نشود
يک پيشنهادبه نظر من اگر آدرسی وجود داشت که می تونستيم از اون بفهميمچه صفحه هايی به روز شده خيلی عالی بود ودر وقت صرفه جويیمی شد. لطفاً اگر کسانی از نظر تکنيکی قادر به انجام چنين کاری هستند ما رو بی نصيب نذارند.


يادداشتهای روزانه
بحر طويل گونه ای است پرداختهً عوام؛ تمثيلی برای اثبات اين حقيقتکه هرکاری را طريقيست. و در هر امری تنها از راه درست آن بايدرفت تا به مقصود رسيد.
. آب را بر سر زنی؛ سر نشکندخاک را بر سر زنی؛ سرنشکندآب را با خاک اگر قاتی کنی؛ مالش دهی تا گل شود؛قالب زنی؛ خشتی شود؛ کوره نهی آجر شود؛ بر سرزنی؛ سر بشکند.
. خرکی را به عروسی خواندند.خر بخنديدو شد از قهقه سستگفت: من رقص ندانم به سزامطربی نيز ندانم به درستبهر حمالی خوانند مراکه آب نيکو کشم و هيزم چُست
از لابلای نامه های رسيده:اصطلاحات بسيار جالبی ديدم که انگار الان بينبچه های ايرانی متداوله
مثلاً
۱- خشتک را بر سر پرچم کردن: مورد استفاده زمانی است که شخصی بخواهد ديگری را رسوا کند.
۲ـ در قابلمه ام نيافتاد: کنايه از متوجه نشدن مسئله ای می باشد
دوست عزيزی نوشتند که: خوش به حال تو وآقای قاسمی؛ درخارج از کشور هر چی دلتون بخواد می تونيد بنويسيد
آقايي با شک وترديد از من پرسيدند عکسهای من مربوط بهچند ساله پيشه؟ جواب: ۵۰ سال پيش برادر شير پاک خورده ای از من خواستند که با ايشان لاس بزنم
چند تشکراز محمد رضا (وبلاگ خاطرات) به خاطر ليست وبلاگ ها متشکرمو همچنين به خاطر کمکهای تکنيکی که به من کردن.
از نامزد عزيزم نهايت تشکر وامتنان رو دارم. در اين راه اگر تشويق؛ کمک؛ و حمايت او نبود هرگز موفق نمی شدماون مرديه به تمام معنی همراه؛ هيچ وقت با حساسيت هایبی خود باعث دلخوری وناراحتی من نشدمثلاً پيشنهاد گذاشتن عکسها در وب لاگ از جانب اون بوديکی از دوستان با کنايه برام نوشتند که؛ که آيا مطالبتون رو نامزدت می خونه؟ فهميدم از اون دسته مردهای بی اعتماد ايرونييه که؛ متأ سفانه تعدادشون هم کم نيستاگر همه مردها مثل نامزد من زن رو همون جور که هست می پذيرفتند؛ اون وقت می تونستند شعله های قشنگ عشق وقدردانی رو توی چشم همسرشون ببينند.من بعد از يک تجربهً تلخ در زندگی ام به اين نتيجه رسيدهبودم که هيچ وقت عاشق نخواهم شد. تا روزيکه اون روديدم ؛يکی از جذابترين مردهايی که آرزوی هر زنيه ؛ ما همديگروشناختيم ؛ و زندگی وعشق رو در کنار هم تجربه کريم ومی کنيممن اصولاً دختره بی پروايی هستم واگر کسی من رو عميقاً نشناسه؛ممکنه دچار تصور غلط بشه. اون با آزاد گذاشتن من درهرکاریهر روز بيشتر از روز پيش من رو در بند خودش کشيد بندی که بهترين وامن ترين جای دنياست.عزيزترينم؛ بی نهايت از تو سپاسگزارم؛ سپاسگذار از عشق امنيت وآرامشی که به من هديه دادی.

27.11.01

با سلام خدمت کليه وبلاگ بازان، وبلاگ خوانان و وبلاگ بينانو همچنين تبريک خدمت کليه وبلاگهای تازه متولد شده.تبريک خدمت کليه آدم و حواهايی که جنين وبلاگ رو در خودشون می پرورونند.و تشويق و توصيه به کليه آدم و حواهای جوان؛ که دراين سرمای زمستان يک خورده بهم ديگر گير داده؛ و وبلاگ جديدی به دنيای ما می آورند.
نکات قابل توجه۱ـ دوستان عزيز تا اطلاع ثانوی بکار گيری هر گونه لوازم جلوگيری حرام می باشدتأکيد می کنم حرام می باشد، زيرا ما هنوز برای مبارزه با وبلاگهای غربی به اندازهکافی نيروی جوان نداريم.۲ـ از آدم و حواها خواهش می شود از هر گونه فساد و هرزه گری وبلاگی بپرهيزند.۳ـ در اسرع وقت به ملا حسين درخشان مراجعه کرده تا ايشان صيغه عقد را جاری کنند.۴ـ سر محضر دارآقای قاسمی می باشد لطفاً شيرينی ايشان فراموش نشود.۵ـ برای آنکه عروسی شما در نهايت آرامش و بی دخالت نيروی انتظامی برگزار گرددمبلغ قابل توجهی به آقای سياووش تقديم گردد.
درد و دل با وبلاگ دارههای قديمیآقا، اين بچه وبلاگ دهن ما رو سرويس کرده، هر چی بهش ميرسی باز کمشهمن با اين مغز تنگی (بر وزن دست تنگی) از کجا بيارم هر روز مطلب بريزم تو شکمش؟تو رو خدا به؛ حق علی به من درمونده کمک کنيداگه مطلب پطلب دارين خسيسی نکنيد، اجرتون با ملا حسينه.
چند کلمه حرف خصوصیسياووش جونم از همه بيشتر خودم مخلصتم، نکنه از من دلگيرشی، می دونم اونقدر بزرگی که شوخی من حقيریبا تو، دل آزرده ات نمی کنه. آقا ما اين جورييم ديگه، تو هر جماعتی يک آدم ناباب پيدامی شه، بين وبلاگبازان هم من اين زحمت رومتقبل می شم واين کار رو با کمال ميل انجام می دم؛ احتياج به تشکر نيست.
جملات حکيمانه
خوب يا بد، مثبت يا منفی،همواره بر ديگران تأ ثير می گذاريم.

26.11.01

بابا اينم عکسهای ما...

24.11.01

ضرب المثل روز
روباهی وحشت زده ميگريخت. پرسيدند: « از چه می گريزی؟ »گفت: « روباه هائی را که سه تخم داشته باشند ميکُشند. »گفتند: « مگر تو دو تا بيشتر داری؟ »گفت: « نه »گفتند: « پس فرارت برای چيست؟ »گفت: « آخر اول می کُشند بعد می شُمرند. »(وصف الحال زندگی خيلی از ماها در ام القرای .....)

23.11.01

ايهاالسلام يا قوم بنی وبلاگ
اين آدم و حوا های وبلاگ نويس ام ماشاالله فعاليتشون خوبه هاحسابی توی مدت کوتاه زاد و ولد داشتند؛ يکی نيست به اين آدم بگه اينقدر خرما نخور!!!!!!!
يادداشتهای روزانه
همون طور که همه می دونيد تعداد وبلاگداران در چند روزاخير زياد شده. وظيفه انسانی خودم می دونم که به اين افرادتازه وارد مکان ومنزلت وبلاگ دارهای قديمی رو به شرحزير اعلام کنم:
آقای حسين درخشان.......مقام معظم رهبری؛ ايشان ولايت فقيه وبلاگداران می باشد بدون انتخابات مردمی ازجانب خدای وبلاگ داران (آقای بيل گيت) منصوب شده اند.
آقای رضا قاسمی.......رئيس جمهور؛ ايشان با انتخابات برگزيده شدند ولی ايشانتنها کانديد اين مقام بودند.
آقای حسين نوش آذر......رقيب انتخاباتی آقای رضا قاسمی درسال آينده.
روزنگار تورنتو........شهردار شهر وبلاگداران
افکار پراکنده يک زن منسجم........وزير ارشاد و مبارزه با مفاسد اجتماعی
سياووش.......رئيس سپاه پاسداران
ترازو........رئيس کل دادگستری سرزمين وبلاگ
خط قرمز......وزير اطلاعات
محمد کمالی.......وزير بهداشت و آموزش پزشکی
روی جاده نمناک.........وزير راه و ترابری
مرجان.........رئيس بنياد سينمائی فارابی
شرو ورهای دو علاف........وزير تربيت بدنی به صورت دوره ای
خورشيد خانم.......رئيس انجمن حمايت از وبلاگداران بی سر پناه
ژينا........رئيس سازمان جلب سياحان
برگ......وزير کشاورزی
يک وجب خاک اينترنت.......وزير صنايع و معادن
طناز........وزير آموزش و پرورش
تنها در خانه......رئيس زندان اوين
جملات حکيمانهقابل توجه وبلاگ دارانآهسته برو؛ولی پيوسته برو

22.11.01

وه که چه بيچاره است اين اسب حضرت عباس
يادداشتهای روزانه
قربون دهن اونی بشم که به من لقب بی ادب داده؛ انگارالان مجوزی دارم برای هر گونه خزعبلاتی.چون بين ايرانی ها به هر اسمی مشهور بشی همون اسم روت می مونه. اصلاً اکثر ايرانی ها با اصل تغيير و تحول در انسانمخالفند پس تا اطلاع ثانوی من وبلاگ نويس بی ادب معرفیشدم؛ جانمی جان؛ راه بازه و جاده بی ادبی دراز..........
تحليل يک سقوطچگونه شد که من به ناگه ملقب به لقب شريفه بی حيايی شدمفکر می کنم موضوع از اونجا شروع شد که من در موردسوزش عضو شريف پيرمردی بيچاره توضيحات مبسوطی دادم.ولی بايد بگم دوستان عزيز يک طرفه به قاضی رفتند!!!!!
دفاعييه
برای دفاع از خودم ديالوگی از اسدالله ميرزا و دوست علی خره (ازسريال دايی جان ناپلئون)را شاهد خود می گيرم :آن قسمت از ماجرا که قمر حامله شده و می خوان قمرو به ريش آسپيران غياثآبادی ببندند٬ و مش قاسم رو ماُمور مخ زنی آسپيران کردند.
مش قاسم با اون گردن لقش وارد اطاق می شه:آقا پنداری اين آقا همشهری ما نيست مال غياث آباده ولی غياث آباده قم گمان نکنماسدالله ميرزا: يعنی چی؟مش قاسم: پنداری اين آقا دل و روده ندارنخانم عزيز السلطنه: مگه می شه آدم دل و روده نداشته باشه؟اسدلله ميرزا: مومنت؛ مومنت؛ اگر غلط نکنم به يک مشکلسانفرانسيسکويی برخورديمدوست علی خطاب به اسدالله ميرزا: نطفهُ تو با عرق وشراب بسته شده٬ دائماًبايد مزخرف بگی؟اسدالله خطاب به دوست علی: تو که نطفه ات با خاک تربت و آب گلاب بستهشده به چه اسمی از آن عضو شريف ياد ميکنی؟دوست علی: اسمشو نمی گناسدلله: بايد اسمشو گفت؛ ديگه با دست و سر واشاره که نمی شه....
من هم با اسدالله ميرزا موافقم اگه خدايی نکرده ماجرايی دراينمورد رو بخواهيم تعريف کنيم چه بايد بگيم؟
جملات حکيمانه (آنتی بی ادبی)
پيش از هر چيز؛نخست بدان که چه می خواهیفرديناند فوخ


کلاس امروز : دستور زبان فارسیبحث امروز : تخمی !موضوع امروز: ترکيبات با کلمه تخم - تخم- تخم چشم- تخم دو زرده- تخم مرغ- تخمدان- تخمک- تخمه- تخمه شکستن- تخم گذاری- تخم افشانی- تخم نهادن- .....سئوال اساسی:- اسب حضرت عباس چه کاربردی دارد؟سئوال غير اساسی :- نيمه چپ اسب حضرت عباس با نيمه راستش چه تفاوتهائی دارد؟ و کاربرد هر نيمه را جداگانه شرح دهيد.توضيح ۱: از هر گونه افکار انحرافی و اروتيک لطفاً خودداری نمائيد.توضيح ۲: استفاده از هر گونه رساله ممنوع می باشد.توضيح اضافه: سئوال بالا هيچ گونه ارتباطی با سقوط از پشت بام درهنگام زلزله و افتادن روی خاله و مسائل بعدی اش ندارد.سئوال جانور شناسی :- بزرگترين تخم متعلق به چه جانوری است؟توضيح کمکی : افکار بی ادبانه ممنوع، جواب به جانورانی مانند شتر و مرغارتباط دارد
موضوع بعدی : ادبيات (جمع ادب )سئوال اساسی: با شنيدن (ويا ديدن ) کلمه بی ادب کدام وبلاگ در نظر شماتداعی می شود؟( غير از وبلاگ ندا ويا احتمالاً وبلاگ آقای قاسمی)لطفاً جوابهای خود را با اسم رمز يا قدقد به مرکز تهيه و توزيع تخم دايناسور در دورغوز آباد اوليا ارسال نمائيد.

20.11.01

يادداشتهای روزانه

سلام برخورشيد عالم تاب؛ که بی گرمای وجود او دنيای وبلاگی ما بی نور و گرماست.خورشيد خانم؛ هميشه بر مزرعه وبلاگ ما بتاب. بدون که تمام اجزای وبلاگ من و مابه گرما و انرژی تو نياز دارند.خورشيد خانم مهربون امروز به مزرعه وبلاگ ما سرزدند؛ يک طرف گونه ام روبوسيد وطرف ديگه اش يک سيلی نرم و نازک نثارم کرد ولی راستش رو بخواييدهنوز نئشهً اون بوسه ها شم.حقيقتش رو بخوايد با مسائل پيش اومده، ديگه زياد مطمئن نيستم که يک زنمنسجم هستم. پس بايد يک اسم جديد برای وبلاگم انتخاب کنم.لطفاً نظرات خودتون رو در اسرع وقت ارسال فرماييدنامهای پيشنهاد شده:
افکار منسجم يک زن پراکنده
افکار پراکنده يک زن پراکنده
افکار منسجم يک زن منسجم
انسجام پراکندگيها ی يک زن
پراکندگيهای انسجام يک زن
افکار پراکنده يک زن بی ادب
عر عر
علفهای هرز
جملات حکيمانه
چنانچه سرمشق والگو باشی،نياز نخواهی داشت برای ديگران قوانين زيادی وضع کنی.

19.11.01
انگار بعضی ها به تخم گويی های آقای وب لاگ صاحاب اعتراض کردندعجب دوره زمونه ای شده ؛آدم به تخ...... خودش هم نمی تونه کار داشتهباشه.اصلاً اگر ايشون درباره ت....مشون ننويسن چی بنويسن؟ اونوقت بايد در مورد طالبان بنويسن اينکه بدتره که.لعنت به اين بی مطلبی که باعث ميشه آدم گير بده به وبلاگهای ديگه.يکی نيست به من بگه شوخی شوخی؛ با دم شير هم شوخی؟
جملات حکيمانهبدان هر چيزی که می بخشی،خود را غنی تر ساخته ای.

18.11.01
يادداشتهای روزانهآقا ديشب تمام وب لاگم رو از اول تا آخر خوندم. ای والله، عجب مخ توپی دارم من.دائماْ در حال شوت زدنه؛ البته به تير دروازه. يک عمر نشستيم يکی ما رو کشف کنهعاقبت خودمون مجبور شديم آستين بالا بزنيم و خودمون رو کشف کنيم.ديروز خانمی لطف کردند و ايميل سرتاسر انتقاد برای من فرستادند. ايشون گفتنداز نوشته های من چيزی برداشت نمی کنند؛ آقا يکی نيست به اين ملت بگه زمين وب لاگ جای کاشت؛ داشت؛ و برداشت نيست. اين زمين متعلق بهوبلاگ نويسه؛ اصلاْ می تونه ولش کنه؛ علفهای هرز همه جاش رو بگيره.اصلاْ بابا جون يکی مثل آقای وبلاگ صاحاب؛ بنزه و ما ژيان. بي آييد ما روهمين طور که هست قبول کنيد؛ ولی يک موقعی همين ژيان کوچولو می تونهموتورش رو تقويت کنه اونوقت بيا و ببين.
روزگارمن با سالمندانيک چند وقتيه که يکی از پيرمردهای ميان سال ما (93 ) ساله؛( بخدا اين سن تو خانه سالمندان ميان ساله) عضو شريفش دچار سوزش شده البته چيزکی که بعد از اين همه سالبه عنوان عضو شريف ازش باقی مانده. دکتر بهش گفته بايد عضوشريف راهر روزبه مدت ده دقيقه داخل ليوان حاويه چای ولرم نگه دارد. (تصور چنين صحنه ای رابه قوهً تخيل شما واگذار می کنم.)يک گرفتاری ای داريم که بيا ببين. اولاً هيچ کس اجازه نداره عضوشريف را مشاهده کنه. 24 ساعته زنگ می زنه که می سوزه. هيچ کس هم نبايدکمکش کنه خودش چای درست ميکنه و...........دو شب پيش؛ شب کار بودم؛ که ديدم اتاق 201 آلارم می زنهسريع خودم رو رسوندم ؛عاقبت چشمم به جمال عضو شريف روشن شدبيچاره پيرمرد اونجاشو سوزونده بود ديگه چاره ای نداره هر روزبايد اونجاشو به همه نشون بده.
جملات حکيمانه
بردن همه چيز نيست،اما تلاش برای بردن چرا.از ونيس لومباردی

17.11.01

دوستان عزيزم قرار بود ماجرای جالبی رو تعريف کنم؛ ولی يک کار مهمتر دارم؛ اول اينکهورود طناز جان را به عالم حوايان وب لاگ نويس تبريک می گم و همچنين ورود باران، يک وجب خاک اينترنت، با شما نيستم و روزگار تورنتو را به عالم آدمها.تصميم دارم نگاه عميقی به همه سايتها داشته باشم و نظر شخصی خودم رو بگم البته اگر کسی ما رو آدم حساب می کنه.از سياوش عزيزم شروع می کنم؛ از نوشته های سياوش برمی آد که موجودی است فوق العاده عميق؛ درون گرا؛ وانسانی است با کوله باری از تجربه .او حقايق عريان جنگ رو ديده و لمس کرده؛ نوشته هاي او بسيار عميق و تاثير گذار می باشد.چرا؟ چون او زندگی و مرگ را تنگاتنگ در کنار همديگه تجربه کرده. درنوشته های او صميميت عجيبی احساس می شه؛ اصلا انگار يک جوری حرفها حرف خود ماهاست؛ حرف ما اين نسل فنا شده؛ نسلی که قربانی شهوت قدرت انسانهايی با افکار بيمارگونه شده؛ جوانان صادق و بی آلايشی که؛ تنها هدف آنان نجات ايران عزيز از دست دشمن بوده. واقعا چگونه اين جانيان توانستند چنين اين احساسات زيبا را به بازی بگيرند؟ به چه مجوزی؟ در اينجا جمله تکان دهنده ای را از سياوش نقل می کنم:دلم می خواد تکه تکه استخوانهای دوستانم را پيدا کنم وبا اشک بشويم و سر دست بگيرم و رو به همه فرياد کنم اينان نيز زندگی رادوست داشتندبرای سياوش وافکارش ارزش قا ئلم وبرای او آرزوی بهترينها رو دارم آدرس سياوش:http://sia.blogspot.com


بگم يا نگم به خدا ما بی ادب نيستيم ولی خوب يک عمر سنگين ورنگين نشستيم بيان خواستگاريمون حالا هم که اين مصائب به پايان رسيده ؛با اجازه کليه وبلاک نويسان اعظم واصغرو آن دسته از خوانندگان تيتيش ماما نی و همچنين بااجازه از شيخ الرئيس ابو وبلاک نويسان حسين درخشان چند صباحی بی ادب شده وبه دره جيمبو زده وهر چه دلم خواست مینويسم ؛قبل از اينکه گروههای فشار وبلاک نويسی تشکيل بشه و تاستا تور بر فرق سر مبارک خرد گردد خداوندا ما را از شر دشمنان وبلاک؛ در امان دار خدايا به شيخ الرئيس ابو وبلاکداران عمر سراسرعزت عطا بفرماآمين يا رب وبلاک داران ماجرای اصلی رو بعداً به عرض می رسونم الان بايد برم خريد خونه مثل صحرای کربلاست.

16.11.01

مرگ بر ترازوی ديجيتال مرگ بر سازندگان ترازوی ديجيتال{10 بار از ته دل}آقا توی محل کارمن؛ قدم به قدم ترازوی ديجيتال مين گذاری کردن بی شرف هيچ رقم نمييشه سرش کلاه گذاشت؛ ميری روش نشون می ده (0،0000) وقتی ميای پايين واويلا؟؟؟؟؟؟؟؟خلاصه ديروز با هزار بدبختی توی يکی از اتاقها از همون ترازو مهربونهای قديمی پيدا کردم از همون عقربه ای ها رو می گم؛ می شناسينش که خلاصه معطل نکردم يقه اش رو گرفتم چسبوندم بيخ ديوارآخه نمی دونم چه حکمتيه که گوشه ديوار لطفش زياده و کمتر نشون می ده اول گوشهً ميزی که اون کنار بود رو چسبيدم ويا علی گويان اول پای چپم رو گذاشتم روترازو؛ بعد يواش يواش دستم رو از لبهً ميز ورداشتم نفس تو سينه حبس؛ تا اونجايی که تعادلم بهم نخوره تمام فشارم رو گذاشتم روی پای چپم بعد يواش يواش اون يکی پا رو آوردم بالا؛ سبک مثل پنبه گذاشتم رو ترازو حالا کله ام رو خم مي کنم تا ببينم بعد از اين همه رنج ومشقت ترازو چه رقمي رو مرحمت می کنه؛ البته نا گفته نماند اين وسط مسطا هم همچين بفهمی نفهمی پيشانی مبارک هم با ديوار تماسهای تنگاتنگی دارد با تمام اين ادا ها رقم مشاهده شده آه از نهاد من در می اورد اگه حدس زديد چند بود خودم می گم (62)؛ نه نه دروغگو دشمن خداست (63) نه نه؛ بگذريم اصلا خودتون حدس بزنيد؛ به هرکس که رمانتيک ترين حدس ممکنه رو بزنه جايزه ای به رسم يادبود تقديم می گردد.

15.11.01

آخ جون عاقبت اتفاق افتاد من هم خانه خراب کامپوتر شدم انقدر آرزو داشتم صبها دست ورو نشسته جلوی کامپيوتر بشينم وبه
صفحه کامپيوتر عاشقانه خيره بشم وآب از لب ولوچه ام آويزون بشه و ديگرون صدام کنند ومن هم نشنوم ؛انگار نه انگار حالابايد ديد{او} با شرايط جديد چه جوری کنار می اد

14.11.01
راستی امت وبلاک نويس و ملت شريف وبلاک خوان بپرهيزيد از اين وبلاکها؛ که اين وبلاکها توطئه امپريا ليست است تا اين جوانان معصوم را به بيراهها بکشاندقابل توجه خانوادههای محترم جهت درمان هر نوع وبلاک زدگی دراسرع وقت با اين ايميل آدرس ميل ارسال کنيد:neda0098@hotmail.com


همين الان تيم آلمان برنده شدآلمانی ها هميشه خر شانسند خدايا ميشه تيم ايران فردا برنده بشهخلاصه بايد يک جشن وبلاکی بگيريم وهمديگه رو ايميل بارون کنيمديروز داشتم فکر می کردم که چه قدر خوب بود می شد همه وبلاک نويسها بتونند در يک روز خاص هم ديگرو ملاقات کنندخلاصه سرو کلهً هرکی زوريخ پيدا شد ما در بست در خدمتيم



من در کشورسوئيس زندگی می کنم اينجا بهشت معلولهاست به طرز باور نکردنی در کنار هر امکانی که برای يک آدم سالم وجوددارهيک امکانبرای شخص معلول وجود داره 1به1مثلا در پارکهای شهر روی صفحههای فلزی بزرگ تصويری از پارک در اختيار نابيناقرار ميدن.تمام اتوبوسها مجهز به پذيرش صندلی چرخ دارهوامسال اجرای برنامه تعيين دخترشايسته با يک زن معلول بود همه جای شهر پر ازجای پارک ماشين برای معلولين استتمام هزينه های زندگی معلول از جانب شهر پرداخت می شودخلاصه بدون شوخی اينجا به معلولها بيشتر از آدمهای سالم خوش می گذره

13.11.01

قبل ازشروع کردن به نوشتن؛ می خوام ازآقای حسين درخشان به خاطر صميميت وزحماتی که برای من کشيدند نهايت تشکر را بکنم.وهمچنين مشاهدهً اين که ايشان با چنين قدرت خلاقه؛ همت و پشتکارفراوان قادر به ايجاد صفحاتی شدند که دارای قابلييتهای فراوان می باشدازجمله احساس زيبای همبستگی ويکرنگی ميان افراد وبلاگ نويس. فضايی آگنده ازصميميت وصفا ،.محيطی که درآن می توان به دور ازخستگی ودغدغهً روزانه تمام ناگفته های دل راگفت وهمچنين پای سخن دوستان ازمرد تا زن، جوان تا پير نشست. حسين درخشان رابواسطه داشتن چنين حس زيبايی می ستايم و برای ايشان درتمام مراحل زندگی آرزوی موفقيت می کنم


من يک عروسک کره خر پشمالو دارم که علاقه خاصی بهش دارم شا يد به خاطر وجه تشابهی که بين من و اون وجود داره، ديشب {او} تو تاريکئ اومد من رو ببوسه اشتباهئ کره خره من رو بوسيد بعد پيش خودش فکر کرد خدايا چرا اينقدر اين دختره پشمالو شده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ديروز يکی از من پرسيد که شغلم چيه ؟ من هم طبق معمول هميشه گفتم من توی خانه سالمندان کار ميکنم ولی[امان از اين ولی].... ولی من توی ايران مهندسی شيمی خوندم ولی مدرکم رو اينجا قبول ندارن.........اصلا انگار من خود اينجوريمو قبول ندارم چراشو نمی دونم چرا برای ما اکثر ايرانيها درس خوندن نوعی ابزار اعلام وجوده چرا من، برای بيان کردن من(ندا) نياز به اعلام ميزان تحصيلاتم دارم؟ آرزو دارم اين نقص بزرگ رو در خودم تصحيح کنم وروزی برسه که وجود من به تنهايی ودور ازهر گونه وابستگی به عوامل مادی شايسته نام انسان با شه.


آخ چون برف برف برفچه قدر خوشگله مثل يك رويا ستسر صبح دوباره اين مرديكه زنگ زد كي راحتمم ميذاره[او] ميگه تقصير
خودته به خدا تقصير من نيست گير ادم ديوونه افتادم

11.11.01
ديشب چه شب بدی بودحالم از شوهرم به هم مي خورهوديشب مسابقه فوتبال همه تو يک رستوران ايراني جمع شديم اولش هزارتا مرد
اومده بودمن تنها زن در شهر مردان بودم هرکي يک چيزی می گفت چند تا از اين پسر الکی ها هم بودندالان بايدبرم سرکارتا شب
9.11.01
سلام من اولين وبلاگ نويس زن ايرانی هستم جايزه ما چی ميشه؟ امروزسه روزه که رژيم گرقتم و يک کيلو چاقتر شدم اين روزها تمام فکروذکرم لاغر شدنه دائما به ديگران ميگم خيلي چاق شدم تابقيه بهم بگن نه بابا تواصلا چاق نيستی
دلم ميخواد تمام برنامه هاي تلويزيون سوئيس رو به مسلسل ببندم
فردا شب مسابقه ايران با ايرلنده خدايا اگر ايران برنده بشه چي ميشه
يک چيزهايي توي فکرم منو اذيت ميکنه خيلي چيزها ولی الان بايد بخوابم فردا دربارش مي نويسم