آقا آتش بست ، انگار همه دنيامیدونن ج.....ق رو با قاف مینويسندنه با غين. فقط من نادان بیخبر بودم.راستش رو بخوايد فکر
کردم ماجراقویتر و غليظ تر از اين حرفهاست.واسه همين از غين (يا همون غ عربی)استفاده کردم. چون فکر کردم در مسئلهبه اين مهمی حتماً دست عربها بايد تو کار باشه.در ضمن انگار آقايون محترم به خاطر ارادتی کهبه فعل ج.....ق زدن دارن ،همگی ديکتهاشو خوبمیدونن.
در ادمه تظاهرات معلماندرس قافمعلٌم پول نداردمعلٌم نان نداردمعلٌم نا ندارد.معلٌم زن نداردمعلٌم بايد ج.....ق بزند.حرف قاف
در ادمه تظاهرات معلماندرس قافمعلٌم پول نداردمعلٌم نان نداردمعلٌم نا ندارد.معلٌم زن نداردمعلٌم بايد ج.....ق بزند.حرف قاف
آقا اين خواهر ما به خنگ گفته زکی.تو خونمون ايران ، بعد از کلی صغریکبري چيدن،عاقبت اَنترنت دار شديم.(وووووووواَ)مامان اينجانب دبير تشريف دارند.ما معلمهای ديگهرو نميدونيم، ولی مامان ما راکی فلره.تازه شم موقع بازنشست شدن،بهشون ۳ميليون میدن.خوبيه ذره در مورد مامان دبيرم بگم.آقا ،خدا مادر دبير نصيب هيچ بنده لااله اللاهینکنه.اولاً تمام معلمها فکرمیکنند که مخاطبمنگوله و هيچی نميفهمه. اونقدر در مورد يک موضوع بديهی توضيح میدن، که دهنت سرويسمیشه.در ضمن مامان بنده دانشگاه تهران درس خونده ومن دانشگاه آزاد.اونقدر به من پز ميده که خدانکرده حساب.خوب چرا صحبت به اينجاها کشيد، آها مامانم اينهااَنترنتدار شدن،مامانم ديد ای بابا يه چيزی پيداشده،داره حيثيت دبيری شو به خطر میندازه.مامان جان وخواهر خنگول من لباسهای رزم به تنکرده، پيش بسوی فراگيری کامپيوتر.اين خواهر من فکر میکنه علامه دهره، موقعی کهيه مطلب رو توضيح می دن هیمی گه بلدم.وقتی هممامانم میخواد از اون سوالات موشکافانه دهن سرويسکن بپرسه، خواهرم میپره وسط،ـ:مامان اينو نپرس آبرومون میره.من نمیدونم چرا آبروی اين بچه دائماً در خطره..خلاصه هر وقت من زنگ میزنم ايران، مامانم از پايين گوشی برمی داره،خواهرم از بالا، هردو تاشون شروع میکنن به شکايت از هم،من هم اين وسط فراموش میشم.میگم حالا که من زنگ زدم شما تازه يادتون افتاده به هم بتازيد.خلاصه مامانم که خيلی حرصش گرفته قائله رو با گفتن (گودول)به خواهرم ختم میکنه.گودول به مازندرانی يعنی دول گاو.مازندرانیها اعتقاد دارند اگر کسی دول بزرگی مثل گاو داشته باشهگيج وخنگه.ما که از ايران میاومديم خواهر ما دولمول نداشت،حالا اگه از دست مامانم در آورده باشه خدا داند.خلاصه اين خواهر ما يه روز ايميل میفرسته، بعد تايه هفته فراموشمیکنه که چه جوری ايميل بفرسته.کار اين بچه از گودولی گذشته،فکر کنم خردول ياشتردول شده.راستی برم پريز تلفن رو بکشم،الان مامانم خدمتم میرسه.ولی جون شما چه حالی میده دم دست مامانت نباشی وهر چیدلت خواست بگی.
يک تشکراز تمام دوستانی که با دادن فحشو ناسزا ، اينجاب را نسبت به فحشآببندی کردند نهايت تشکر را دارم.آخيش چه پوست کلفتيبه هم زدم
تاثيرات جامعه مدنیعکسزير در نمايشگاهی در پاريس که تحتعنوان تاريخ سکس برگزار شده، به نمايش درآمده.اين مينياتور در اوائل قرن ۱۹ ميلادی کشيده و به عنوان مينياتور ايرانی نمايش داده شده.در ضمن وقتی بهتون میگم، سکس زمان و مکانحاليش نميشه،به من میخنديد.اگه گفتيد اون آقاهه که اون پشت .....ق میزنه، کيه؟؟
●
آقا نمیدونم اين هيس چند تا دخترتو وبلاگش قايم کرده، که صفحهاشسنگين شده، به سختی باز میشه.بابا دست بکش از اين کارها.
من جيگرم آتيش گرفت وقتی شنيدماين شير ما آقا مرجان مرد. من خيلیخيلی از اين بابت غمگينم.حتماً خيلی ها میگن اين دختره خل و چلنفسش از جا گرم در میآد. نشسته تو سوئيسدلش برای شير میسوزه. پس اين همه آدم بدبختتو دنيا هر روز با مشقت وبدبختی دست وپنجه نرممیکنند چی؟آره درسته. ولی میدونيد شير برای همه ما مظهر قدرت وشکوهه. از اينکه اينقدر با خفت وخواری مرد، دلم کبابه. الهی بميرم ۲ تا چشمش هم کور شدهبود.شير عزيزم ۴۸ سالش بود همسن اکبرآقا.اکبرآقا شير جنگلهای آبادان به من میگه:من هم کم کم از دست تو به عاقبت مرجان دچار میشم.يال و کوپالم که ريخته، حتماً فردا پس فردا بندری رقصيدن هميادم میره..بابا عجب شيرهايی داره اين آبادان.ووووووووووای.
●
از لابلای نامههای رسيدهاز در دانشگاه اومدم بيرون، اصلاً پول تو کيفم نداشتمتمام پولی که از شهرستان برام میرسيد فقط خرجخورد و خوراکم به زور میشد چه برسه به خريداریلباس و کتاب دانشگاه، تفريحات ديگه.يادم میآد هر وقت با دوستام میرفتم سورنتو تا صورتحساب بياد دل تو دلم نبود. خلاصه تمام اين آرزوها وخواستههای سرکوب شده دست به دست هم دادند تا من احمقشروع کردم به فاحشگی. راستش فقط دفعه اولش سخته،ولی بعدش ديگه برات عادی میشه.اصلا قصد ندارم با مقدمهسازی زياد شما رو خسته کنم، هدف من از اين نامه تنها بازگوکردن يک واقعه وحشتناک است که برای من اتفاق افتاده.سر غروب بود من هم منتظر يه ماشين شدم، ديدم يه بنز سياه شيشه دودی برام ترمز کرد، از خوشحالی رو پام بند نبودمگفتم امروز نونم تو روغنه ولی غافل از اينکه کونم تو روغنه.خلاصه بعد از طی کردن مبلغی, سوار ماشين شدم.چه ماشينی، پسره هم خدايی خيلی خوش تيپ بود.رسيديم نزديک خونشون، در خونه رو با کنترل باز کرد اصلاًهمه چيزهای خونه کنترلی بود، من رو گذاشت تو يه اطاقبهم گفت لخت شو تابيام،تا آقا بياد ۱ ساعت طول کشيد بعد ديدم در اطاق باز شدو آقا با يه سگ اومد تو.به من گفت: مواظب باش به اين جرجی من خوب حال بدی.بهش گفتم: کثافت من رو برای سگت آوردی.در حالی که قهقه میزد گفت: لاشی فکر کردی توی آشغالرو برای خودم آوردم و .......میخواستم از دخترهای همسنم خواهش کنم بيشتر مواظبخودشون باشند تو جامعه ما پر از آدمهای روانی وخطرناکه.شايد بعضی دخترها برای شوخی و وقت گذرونی بخوان اتو بزنندولی تو رو خدا اصلاً اين کارو نکنيد، خيلی خيلی خطرناکه.
صمد شناسی بالينیمن بايد اعتراف کنم که به سختی عاشق پرويز صيادم.اصلاً ايشون الگوی رفتاری و گفتاری من هستند.پرويز صياد نابغه سينمای جهانه.ولی متاسفانه در يکی از بدترين کشورها و در يکیاز سياه ترين زمانهای سينمای ايران ظهور کرد. منديالوگ تمام فيلماشو از برم.آخه خير سرم هر روز فيلمها رو دوره میکنم.امروز هم صمد در راه اژدها رو ديدم. بذارين تعريفکنم. تو رو خدا من و فحش نديد. در ضمن با اينفيلمهايی که من میبينم فکر کنم رئيس جوادانعالم باشم.صمد عکسهای بروسلی رو چيده بود تو آبادی و معرکه گرفته بود (آهنگ معرکه گيری فراموش نشه)صمد آقا:ـ اين که میبينيد بروز علیيه.بشش میگن بروز علی، چون مثل گربه مرتضیعلی از هر جا که بيافته پايين هيچی بروز نمیده.اينجا بروز علی داره با انگشت اشاره میکنه کهآی صمد آقا، در کالاته (کاراته) فن انگشت زدن روفراموش نکن.
تو فيلم صمد و قاليچه حضرت سليموناز صمد شکايت میشه که دختری رو حامله کردهسرکار استوار:ـ صمد ازت شکايت شده که شکمدختر مردم رو بالا اوردی.صمد:ـ من بالا آوردم؟ اصلاً شکم هر کی بالا بياد تقصيرمنه؟ شکم شما هم بالا اومده، اونم کار منه؟ و ......در ضمن اگه گفتيد متراف جواد در خانمها چه نام دارهپاسخ: منير.در ضمن امروز يه کار خلاف برام پيش اومده بود وفرصت نوشتن نداشتم. ولی به هر بدبختی بود خودمرو به کامپيوتر رسوندم تا چند جمله ای بنويسم،چون يکی از دوستان وبلاگ نويس، وبلاگی تأسيسکرده که در اون فقط مطالب من رو تحليل میکنه وفحش و میکشه به جونم. گفتم اگه ننويسم جوون مردمدق میکنه.
تو فيلم صمد و قاليچه حضرت سليموناز صمد شکايت میشه که دختری رو حامله کردهسرکار استوار:ـ صمد ازت شکايت شده که شکمدختر مردم رو بالا اوردی.صمد:ـ من بالا آوردم؟ اصلاً شکم هر کی بالا بياد تقصيرمنه؟ شکم شما هم بالا اومده، اونم کار منه؟ و ......در ضمن اگه گفتيد متراف جواد در خانمها چه نام دارهپاسخ: منير.در ضمن امروز يه کار خلاف برام پيش اومده بود وفرصت نوشتن نداشتم. ولی به هر بدبختی بود خودمرو به کامپيوتر رسوندم تا چند جمله ای بنويسم،چون يکی از دوستان وبلاگ نويس، وبلاگی تأسيسکرده که در اون فقط مطالب من رو تحليل میکنه وفحش و میکشه به جونم. گفتم اگه ننويسم جوون مردمدق میکنه.
از تمام دوستانی که بعضی موقعهاجواب نامههاشون رو يک خورده باتأخير میدم، معذرت میخوام.ياد يه جمله از اسدالله ميرزا افتادم.تو کشاکش شوهر دادنه قمر به آسپيران غياثآبادی بود. اسداللهميرزا هم طبق معمول نخود آش هرمجلسی، سر صبح برای انجام اينکار خير به منزل دائی جان ناپلئوناومده بود. اسدالله يکهو يادش میآدبايد بره سر کارش (وزارت امور خارجه)،در حال رفتن بود که دائی جان چوننمیخواست دخالتی در موضوع عروسیقمر داشته باشه به اسدالله میتوپه و میگه:ـ توی اين موقعيت حساس کجا ميری ؟؟اسدالله هم میگه:ـ انگار بنده غير از زن شوهردادن و جاکشی کارهای ديگه هم دارما !!!!!!!!حالا شده حکايت ما !!!!!!!!!!
خوب الان خودم رو خوشگل کردم و اومدمپشت کامپيوتر. خيلی خرم، فکر میکنمهمه منو میبينند. اصولاً من عادت دارم تویخونه هم بهترين لباسهامو بپوشم. هر کیبياد خونمون فکر میکنه من دارم میرم مهمونی.خوب خارج کشور همينه، اگر منتظر بشی که دعوتتکنند، تمام لباسهات کپک میزنه.امروز انگار تو وبلاگستان خبرهای خوبی بوده.اگه اطلاع نداريد مطالب هيس عزيز رو بخونيد.خلاصهء مطلب اين که شيما ، شيما نبوده.شيما همون شيواست، شيوا هم نه تنهافاحشه و معتاد نيست، دختر بسيار زيبا و سالميه،و همچنين بسيار با سواد.يادِ يه ضربالمثل اُفتادم:شخصی گفت:« شنيدهام در ادوار گذشته امامیرا در بصره شغال خورد»ـ شنونده گفت:« امام نبوده و پيغمبر بوده، شغال نبوده و گرگ بوده، آن هم از اصل دروغ بوده».خوب من واقعاً خوشحالم که شيما(شيوا) صحيح و سالمه.من مثل گذشته دوستش دارم و برای توانائيهاش ارزش قائلم.حتماً برای اين کارش دلايل موجهی داشته. من اعتقاد دارمهيچ کس نمی تونه به عملکرد ديگران ايراد بگيره. چون من درشرايط شخص مورد نظر نيستم، شايد هم اگر بودم همين کاررو میکردم. چرا هميشه همه چيز رو تيره و تار میبينيم؟چرا اينقدر حس بخشندگیمون کم شده؟ آيا هيچ کدوم از شماتا به حال دروغ نگفتهايد؟ پس چرا اگر کس ديگهای اين کار رو بکنهاون رو به صلابه میکشيم؟تمام انرژی زندگیمونرو صرف اين میکنيم،که ما خيلی زرنگيم و کسی نمیتونه کلاه سرمون بذاره. من به همه خوشبينم و اين هديهايه از جانب مادرمه. من درغگويی، بدی، بدجنسی، فاحشگیو فحاشی و......... رو نتيجه عملکرد ناقص اجتماعی میدونم،و يا به اون به چشم يک بيماری قابل علاج نگاه میکنم.در خاتمه بايد بگم ماجرای شيما، در واقع بيانگر زندگی هزاران دختريستکه امکانات نوشتن در کامپيوتر رو ندارند، و يا شايد اصلاً سواد نوشتن ندارن.شيوا با آگاهی خاص خودش نسبت به اين قشر خاص جامعه و قدرت نوشتاریقوی به بهترين وجه زندگی يک دختر تباه شده ايرانی رو به تصوير کشيد.چقدر خوبه که اگر شيوا(شيما) تمام پيشنهادات کمکی که بهش شده رو،به زنان اينچنينی انتقال بده. اين تنها نکتهايه که به نظر من شيما (شيوا)در قبالش مسئوله. چون احساساتی که برای اين قشر از جامعه برانگيخته شدهحيفه که بینتيجه رها بشه.البته فکر میکنم شيما (شيوا) در يکی از نوشتههاش اسم و آدرس جايی کهمیشه به اين رنجديدگان ياری رساند رو داده. من سعی میکنم دوباره اونرو پيدا کنم و در اختيار شما قرار بدم
●
وبلاگ شبح نيز مطلب کوتاهی راجع به فاحشگی نوشتههمراه با دو لينک مرجع
تاريخچه فاحشگی در دنيا و ايران تعريف: در اختيار قرار دادن جسم خود در ازای پولو يا هر کالای قيمتی ديگر فاحشگی نام دارد.سابقه تاريخی: تاريخ بشر هيچگاه از فاحشگی عارینبوده.۱ـ انسانهای اوليه به صورت مشترک با هم زندگی میکردندو زنان و مردان دارای آميزش جنسی به شکل گروهی بودند.و فرزندان به زنان تعلق داشتند. در اين جامعه زنان حاکميت داشتند و مردان کارهای نبودند.
۲ـ در تمدن بين النهرين دختر باکره خريدار نداشت، به هميندليل دخترانی که به سن ازدواج میرسيدند، به معبد میرفتندو خود را در اختيار زيارت کنندگان قرار می دادند و در مقابل اينکار دستمزد نيز پرداخت میکردند.دختران زيبا دستمزد کمتری پرداخت میکردند و دختران زشتمبلغ بيشتری. گاهی اوقات اين دختران زشت میبايست ماههابه معبد رفته تا يک خريدار پيدا کنند.
۳ـ در ايران باستان اگر مهمانی بر کسی وارد میشد به احتراممهمان، صاحب خانه، شب زنش را در اختيار مهمان میگذارد.اين رسم تا همين اواخر در ميان اسکيموها رايج بود
۴ـ در ايران در دوره صفويه فاحشه خانه رسمی وجود داشتو نشانه زنان فاحشه داشتن انگشتر در انگشت نشانه بود.و داستانهای دلنشينی از اين زنان بر جای مانده.
۵ـ در بعضی از قبايل آفريقا دخترانی که حامله هستنددارای شير بهای بيشتری هستند، و خريدار بيشتری دارند.
۶ـ در برخی از قبايل دو برادر يک زن اختيار میکنند وفرزندانبه برادر بزرگتر میرسد.
۷ـ در جزاير ترابرين آميزش جنسی دختر و پسر آزاد است اماهر گاه دختری شوهر کرد نمیتواند با کس ديگری آميزش کندومجازات سختی در انتظارش است. ولی اين زن شوهر دار اجازهدارد در برخی مراسم خاص با هر مردی که خواست آميزش کند.
۸ـ در مصر باستان اگر زنی خواهان داشت به راحتی خود را در اختيارمرد قرار میداد واين کلی برايش افتخار بود که مردان ديگر خواهان اوهستند.
۹ـ هم اکنون در تبت زنان اجازه دارند با بيش از يک مرد ازدواج کنند.به دليل کم بودن جمعيت زنان نسبت به مردان.
همان طور که مشاهده کرديم خوبی وبدی يک کار نسبی است.و بستگی به سُنن جاری در آن جامعه دارد.فاحشگی لغتی است که هم به مردان اطلاق میگردد و هم بهزنان.اما در بيشتر جوامع چون مردان قانون گذار بودند در نتيجه فاحشگیرا در انحصار زنان در آوردند.
اگر نگاه دقيقی به دور و برمان بکنيم تعداد مردان فاحشه بسيار بيشتر از زنان فاحشه است.و تنها عامل توليد زنان فاحشه در جامعه همين مردان میباشند.اما موقع ازدواج دنبال زن آفتاب و مهتاب نديده اند. من نمیتونم باهيچ منطقی اين کوته فکری رو توجيه کنم.برای مبارزه با فاحشگی ابتدا بايد مردان فاحشه را از بين برددر نتيجه خواه ناخواه ديگر زنی در جامعه فاحشه نمیشود.
۲ـ در تمدن بين النهرين دختر باکره خريدار نداشت، به هميندليل دخترانی که به سن ازدواج میرسيدند، به معبد میرفتندو خود را در اختيار زيارت کنندگان قرار می دادند و در مقابل اينکار دستمزد نيز پرداخت میکردند.دختران زيبا دستمزد کمتری پرداخت میکردند و دختران زشتمبلغ بيشتری. گاهی اوقات اين دختران زشت میبايست ماههابه معبد رفته تا يک خريدار پيدا کنند.
۳ـ در ايران باستان اگر مهمانی بر کسی وارد میشد به احتراممهمان، صاحب خانه، شب زنش را در اختيار مهمان میگذارد.اين رسم تا همين اواخر در ميان اسکيموها رايج بود
۴ـ در ايران در دوره صفويه فاحشه خانه رسمی وجود داشتو نشانه زنان فاحشه داشتن انگشتر در انگشت نشانه بود.و داستانهای دلنشينی از اين زنان بر جای مانده.
۵ـ در بعضی از قبايل آفريقا دخترانی که حامله هستنددارای شير بهای بيشتری هستند، و خريدار بيشتری دارند.
۶ـ در برخی از قبايل دو برادر يک زن اختيار میکنند وفرزندانبه برادر بزرگتر میرسد.
۷ـ در جزاير ترابرين آميزش جنسی دختر و پسر آزاد است اماهر گاه دختری شوهر کرد نمیتواند با کس ديگری آميزش کندومجازات سختی در انتظارش است. ولی اين زن شوهر دار اجازهدارد در برخی مراسم خاص با هر مردی که خواست آميزش کند.
۸ـ در مصر باستان اگر زنی خواهان داشت به راحتی خود را در اختيارمرد قرار میداد واين کلی برايش افتخار بود که مردان ديگر خواهان اوهستند.
۹ـ هم اکنون در تبت زنان اجازه دارند با بيش از يک مرد ازدواج کنند.به دليل کم بودن جمعيت زنان نسبت به مردان.
همان طور که مشاهده کرديم خوبی وبدی يک کار نسبی است.و بستگی به سُنن جاری در آن جامعه دارد.فاحشگی لغتی است که هم به مردان اطلاق میگردد و هم بهزنان.اما در بيشتر جوامع چون مردان قانون گذار بودند در نتيجه فاحشگیرا در انحصار زنان در آوردند.
اگر نگاه دقيقی به دور و برمان بکنيم تعداد مردان فاحشه بسيار بيشتر از زنان فاحشه است.و تنها عامل توليد زنان فاحشه در جامعه همين مردان میباشند.اما موقع ازدواج دنبال زن آفتاب و مهتاب نديده اند. من نمیتونم باهيچ منطقی اين کوته فکری رو توجيه کنم.برای مبارزه با فاحشگی ابتدا بايد مردان فاحشه را از بين برددر نتيجه خواه ناخواه ديگر زنی در جامعه فاحشه نمیشود.
اين سايت فوقالعاده زيبا رو شيماعزيزم چندی قبل به من هديه داده بود.از اينکه يک زن چنين توانايی تکنيکیبالايی داره ، بهش افتخار میکنم.شايد دقيقاً به همين دليل آقايون خواهانپذيرفتن حقيقت زن بودن شيما نيستند.سايت شيمايکی از سايتهای عالی برای دريافتاطلاعات کامپيوتريه.حتماً به اين سايت سر بزنيد.من که کلی چيز ياد گرفتم.شيما عزيزم موفق باشی.
آقا امروز صبح که ازخواب بلند شدم، ويار قليون کردم،اونم چه وياری. اصلاً اخلاق من اينه، خدا نکنه يکچيزی بره توکلهام، تا عملیاش نکنم آروم و قرار ندارم.امروز روز بیکاری من بود، اکبرآقا هم عصر کار بود،زنگ زدم به يکی از دوستهای آبادانیام، گفتم:ـ طاهر جان قليون داری، اگه داری پاشو وردار بيار اينجا يه قليونی بکشيم.بعد از نيم ساعت سر و کله کاکام طاهر پيدا شد.راستش من عاشق تمام آبادانیها هستم، خيلی مردمان خوبی هستند، ما قبل از اينکه به مملکت سوئيس بيائيم،به عمرمون يک آبادونی نديده بوديم، ولی اينجا چشمامونسياهی میره از بس آبادانی ديديم.ولی خدايی خيلی باحالند ، همهشون ، اصلاً چيزی به نام گير دادن و غيرت بازی الکی توشون نيست.تا دلتون هم بخواد عشقیاند و اهل دل و تنبل و خدای لاف.اين جُکه که در مورد آبادانیها ميگن جک نيست به خدا.حقيقت داره، از آبادانی می پرسن:ـ جمعيت ايران چقدره؟آبادانيه جواب میده:ـ آبادان با حومه ۷۰ميليون..!!!خلاصه اينها ۳ ساله دارند رو من کار میکنن تا پاسپورت آبادانی به من بدند، تا به حال موفق به گرفتنش نشدم.بگذريم، هوای سوئيس امروز دقيقاً مثل بهار بودآفتاب اون هم چه آفتابی.خونه ما هم همکف زمين. فرش پهن کرديم تو حياطفلاسک چای و تنقلات و قليون و........اين اکبرآقا هم که هميشه دنبال ماجرا آفرينيهيه آتش گردون الکی درست کرد و شروع کرد وسط حياط تو سوئيس ،حالا نچرخون کی بچرخون.طاهر هم دائماً میگفت، های شيرم آبادان،بچرخون.يه پيرزن همسايه اومد تو بالکن پرسيد چيکارمیکنيد؟ ما هم گفتيم ما جزو گروه سبز هستيم،اجاقمون رو با انرژی خورشيدی روشن میکنيم.چند تا زغال آتشين هم پرت شد اين ور اون ور.اين همسايه هم خون میخورد، حتماً پيش خودش میگفت ما سوئيسیها بايد کار کنيم و اين خارجيهاالان قليون بکشند. اونقدر هم می خنديديم يارو فکر کردحتماً ماده مخدرش خنده آوره.تنباکومون هم از اين سوسوليها بود با طعم توت فرنگی.بوی بوگير توالت میداد.تنباکو، تنباکو برازجون، اگه گيرتون اومد برای ما هم بفرستيد
نمیدونم چرا هر کاری وقتی با ترس ولرزانجام ميشه کيفش بيشتره.مثلاً اون موقعهاکه تو خونه اجازه مشروب خوردن نداشتيم چهکيفی میداد يواشکی از مشروب بابا کش رفتن.آقا يه بار بابام از اين عرق کشمش های باحال گرفتهبود. ما هم دم به ثانيه ناخونک میزديم، وبه جاش توشآب میريختيم.يه روز بابام متوجه قضيه شد وشروع کرد دادوبيدادکردنبابام داد می زد: مشروب کوفت میکنی بکن، ولی توش آب نريز سرآدم درد میگيره.آی خجالت کشيدم که نگويادش بخير اون وقتها.
ببينيد آقايوناز شما خواهش میکنم وقتی ريشتون رو میتراشيدحتماً دستشويی رو يه آب بزنيد. وگرنه با من طرفيد.
ازدواج يا رها شدن از بند اسارتما زنها اگر با خودمون صادق باشيم،ازدواج رو راه حلی برای رسيدن به آزادیایکه درخانواده فاقد
اون هستيم میدونيم.در نتيجه روز اول ازدواج مصادف است با رهايی ما از چنگال اسارت خانواده.وچقدر بد و غمانگيزه چنين تعبيری از ازدواج.که گروه عظيمی از دخترهای ايرانی شاملاين دستهاند. در نتيجه چنين دختری، انتقامتمام حرمانها و محدوديتها شو سر پسر بيچارهخالی میکنه. برای اولين بار سکس رو تجربهمیکنه، بعد از اون همه کابوسی که نسبت به اين مسئله داشته. مسلماًبا اين همه فشار و استرسی که ساليان سالبا اون دست به گريبان بوده، بعد از ازدواج همتا مدتها از سکس لذت نمیبره، در اين زمانحساس اگر مرد زن رو آزاد و رها بگذاره برای اينکه بتونه تمام اين اتفاقات جديد رو هضم کنهدر واقع زندگی خودش رونجات داده.در غير اينصورت حتماً اين زندگی با اشکال روبروميشه.حرف رايج تمام خانمها در اين مواقع اينه که:من تو خونه پدرم آزادتر بودم، يا اين کار و میکردم و.......ولی خانمها همه ما میدونيم که تو خونه پدری همخبری نبود. پس بيائيد با انصاف باشيم و مغز آقايونرو نخوريم. چون مرد بدون مغز فکر نکنم به درد هيچ کاریبخوره
همين چند دقيقه پيش مسابقات جهانی پاتيناژ (اسکيت روی يخ)در لوزان (سوئيس) به پاين رسيد. واقعاً از اين زيباتر نمیشه.نهايت تکامل در تلفيق ورزش و هنر.نهايتِ توانِ انسانی در خلق زيبائی.يک زمين يخی، يک جفت کفش، يک انسان (در ۲ نفره، ۲ انسان)حرکات موزونی که هماهنگیاش با موزيک و با سر خوردن رویيخ، نرمی و لطافتش صد چندان میشود.سلامت، جوانی و زيبائی نيز به کل جريان اضافه میشود.... و چه شودخب، اين هم نتايج:ـ يک نفره زنان:۱ـ روسيه۲ـ روسيه ۳ـ روسيه ـ يک نفره مردان:۱ـ روسيه۲ـ روسيه ۳ـ فرانسه ـ ۲ نفره۱ـ روسيه۲ـ فرانسه ۳ـ روسيه جدا از ۳ بخش ذکر شده که امتيازات بر اساس توانائيهای تکنيکیداده ميشود، يک بخش ديگر نيز هست شامل رقص ۲ نفره (طبيعتاً باز هم روی يخ) که امتيازات بر اساس زيبائی و از ديدزيبا شناسی بررسی میگردد.و نتايج اين بخش:۱ـ فرانسه۲ـ ايتاليا ۳ـ روسيه ولی آقا همه اينها را ول کن بچسب به تيپ.عجب پسر های خوشگل و خوش تيپیاند اين پسرهایپاتيناژ باز، يکی از يکی خوشگتر و خوش تيپتر.انگشت به دهن مونده بودم کدومو انتخاب کنم.نه اينکه اونها هم همه توی نوبت به صف وايساده بودن که من برمو يکیشونو انتخاب کنم.خيلی هم دلشون بخواد، والله
از گوشه وکنار
چند روز پيش، آسپرين ساخت کارخانه باير آلمان۱۰۰ و چند ساله شد. جالب اينجاست که آسپرين هنوز جزو بهترين داروهاست. همزمان باکشف آسپرين،داروی ديگری از همين کارخانه تحت عنوان هروئينبه بازار عرضه شد، به عنوان داروی ضد سرفه، کهانسانهای زيادی رو به کام اعتياد کشيد.****************************************ديروز جشن ۶۰سالگی محمد علی کلی بود.يه جشن خيلی با حال براش گرفتند.سيلوستراستالونه هم اومده بود که تازگيهاجراحی پلاستيک کرده. قيافه اش داد میزد.در ضمن ماريا کری هم خودش رو کلٌی برایمحمدعلی لوس کرد.****************************************هفته گذشته هم يه مصاحبه با خانم و دختربروسلی تو تلويزيون نشون داد. زنی که شوهرو پسرش به طرز مرموزی کشته شدند.وای که چه پسر نازی بود.هنوز بعد از اين همه سال بروسلی، در ورزشهایرزمی، شماره يکه.من عاشق کونگفو هستم. *******************************************و يه خبر دلگرم کننده برای آدمهايی که باپا به سن گذاشتن ونشانههای کچلی در اونها ظاهر شده.کچل شدن يک خصلت انسانی است و نشانهتکامل. هيچ حيوانی با پير شدن کچل نمیشود.
چند روز پيش، آسپرين ساخت کارخانه باير آلمان۱۰۰ و چند ساله شد. جالب اينجاست که آسپرين هنوز جزو بهترين داروهاست. همزمان باکشف آسپرين،داروی ديگری از همين کارخانه تحت عنوان هروئينبه بازار عرضه شد، به عنوان داروی ضد سرفه، کهانسانهای زيادی رو به کام اعتياد کشيد.****************************************ديروز جشن ۶۰سالگی محمد علی کلی بود.يه جشن خيلی با حال براش گرفتند.سيلوستراستالونه هم اومده بود که تازگيهاجراحی پلاستيک کرده. قيافه اش داد میزد.در ضمن ماريا کری هم خودش رو کلٌی برایمحمدعلی لوس کرد.****************************************هفته گذشته هم يه مصاحبه با خانم و دختربروسلی تو تلويزيون نشون داد. زنی که شوهرو پسرش به طرز مرموزی کشته شدند.وای که چه پسر نازی بود.هنوز بعد از اين همه سال بروسلی، در ورزشهایرزمی، شماره يکه.من عاشق کونگفو هستم. *******************************************و يه خبر دلگرم کننده برای آدمهايی که باپا به سن گذاشتن ونشانههای کچلی در اونها ظاهر شده.کچل شدن يک خصلت انسانی است و نشانهتکامل. هيچ حيوانی با پير شدن کچل نمیشود.
آيا تا به حال توجه کرديد، مردها برای اينکهاز دختری به حقارت ياد کنند، میگن نيگاهکن دختره دنبال شوهر میگرده.من نمیفهمم ،چرا اگر دختری دنبال شوهربگرده، چيز بديه؟ مگه زنها آدم نيستند، يا اينکهدل ندارن؟ چرا زنها نبايد دنبال همسر مناسبخودشون بگردن ؟چرا هميشه مثل گوسفند بايدانتخاب بشند؟.بابا آقايون ظرفيتتون رو ببرين بالا.اگه زنی خواست با شما آشنا بشه فکر نکنيدخيلی تحفه هستيد، وخواستنی. اين حق مسلم هر موجود در کره زمين وسايرکرٌاته.نکته جالب اينجاست که هميشه زنها نسبت به مردهايابندههای بهتر ودقيقتری هستند .اصلاً به نظر من اگر زنی دنبال شوهر نباشه غير عاديه.اَه، چرا هميشه بايد برای چيزهای بديهی وسادهاينقدر انرژی صرف بشه.آقايون محترم هر وقت میخوايندر مورد برخی از حرکتهای زنانه که بالاتر از ظرفيت پذيرششماست، بالحنی زشت و زننده صحبت کنيد، تنها يک ثانيهخودتون رو جای اون خانم بگذاريد،اونوقت متوجه میشيد کهنيش وکنايه های تلخ شما ناشی از عدم بلوغ فکريتونه، نهچيز ديگه.البته روی صحبت من به اون دسته از مردهايی استکه چنين خصلت زننده ای دارن.مسلماً مردهای زيادی هم وجود دارن که با ارزش قائلشدن به ارزشها واحساسات زنانه، هميشه مورد عشق واحترام زنها هستند
در ارتباط با نامه ديروزاکبر پلنگ آمادگی خود را برای تعويض عضو ناشريفشانبا عضو شريف اين دوست رنجديده مان در طی يک جراحیپلاستيک اعلام کردند.ولی دوست عزيز توجه داشته باشيد که بعد از تعويضدچار اشکال جنسی میشويد ونياز به وياگرا پيدا خواهيد کردواکبر پلنگ را هم بايد با زنجير بست تا به کامپيوتر تجاوز نکنه.الان که هيچی به هيچيه هر دو روز يکبار به خاطر سوء استفادهجنسی ايشان از کامپيوتر ، اين دستگاه زبان بسته خرابه.
قابل توجه آدمهای بد شانسمورچه و مورچه خوار(کارتون پلنگ صورتی).مورچهخوار از در میآد بيرون ومیره زير يه اتوبوس جهانگردی.مورچهخوار: اين اتوبوس جهانگردی سالی يک بار از اينجا ردميشه، اونم بايد درست الان باشه؟؟؟!!!!
از لابلای نامههای رسيدهسلام ندا خانومیچه طوری دختر؟ خيلی با حالی، دمتگرممن خيلی دوستت دارم. کلی هم عاشق معرفتتمو
اون سايت با حالت را هر روز میخونمش.چاکره هر چی ايرونی تو غربته هستم،خلاصه اينکه کلی چاکرتيمآقا ما يه نظر داشتيم، تو که مردونگی تو ثابت کردی واين سکسولوژی رو گفتی بيا حالا خواهريت رو ثابتکن و يه کاری کن ما هم يه خيری بهمون برسه.ببين، جون من ناراحت نشیها، بهت هم بر نخوره،مثل خواهرمی، ولی من يه مشکل جنسی عجيبیدارم، اونم اينه که اگه ميشه يه راهی به من نشون بدیمن اين لامذهب رو بخوابونم.بابا اين همه بشر تو دنيا دنبال اينن که چيزشون بلند شهمن دنبال اينم که يه چيزی باشه اين سگ صاحابو بخوابونه.اگه ميشه تو سايتت نظری بدی راجع به اينکه چطوری ميشه آدمکمتر تحريک بشه؟ببخشيد اينو میگم من هميشهُ خدا حشرييم، زن هم ندارم، دوست دختر هم ندارم، خلاصش هميشه دست به چيزم.چون خواننده سايتتم، اگه ميشه يه نظری هم بدی که امثالما يکم آروم بشن. تو اين خراب شده هم که دکتر نيستاگر هم باشه کی روش ميشه بره بگه:- آقای دکتر يه چيز بده من که اينقدر تحريک نشم.خلاصش خيلی ضايع ميشه که آدم بره دکتر و اينو بگه.بازم ازت ممنونم، خيلی دوست دارم. دختر ايرونی مثل گل چه رنگوبويی دارهقربانت.......******************************************و جواب من:آقای محترم من در مورد اين مشکله شما کلی فکر کردم.اولين وساده ترين راه اينه که از خوندن وبلاگهای تحريک کنندهمثل وبلاگ ندا وهيس وخورشيد خانم واکبرپلنگ جداً خودداریکنيد.بعد آقا ما بااکبر آقامون مشورت کرديم و پرسيديم چاره اين آقا چيه؟اکبر آقا سرش رو به نشان همدردی تکون داد و گفت:ـ قبل از اينکه بابام برام دوچرخه بخره من هم همين مشکل روداشتم، بد درديه، راه که میری از زمين وزمان فقط سوراخهارو میبينی. اگه نظر منو میخوای چارهاش يه دوچرخهاسهر سال هم بايد يه دونه نوشو بخره.يا اينکه مثل کارتون پلنگ صورتی يه سوراخ فوری داشته باشه.اما حرفهای اکبرآقا منو قانع نکرد بهش گفتم زنگ میزنم از باباممیپرسم، ولی بعدش فکر کردم شايد بابام فکر کنه اکبر آقا اينمشکل رو داره، براش بد ميشه، ولی اکبر آقا در حالی که میخنديدگفت:ـ نه در اين مورد عيبی نداره، اگه برعکسش بود آبروم میرفت.خوب دوست عزيز تا جواب علمی از تنور در بياد به توصيههای ما گوش کن:ـ تا میتونی به مرگ وقيامت و از اين جور چيزها فکر کن.ـ اگه تونستی با امير حسابدار برو همون پيتزا فروشی ميدون سانفراسيسکو.ـ يه سری هم حتماً به سلف سرويس دانشگاه صنعتیشريف بزن.موفق باشی.
●
●
پريروز (۱۴ ژانويه) راجع به اون شير بی يال و کوپال و مظلوم باغوحش کابل (مرجان آقا!!) که دلم براش کبابه، مطلبی نوشته بودم کهقسمتيش بايد تصحيح بشه.اين مرجان آقا، گلوله به چشمش نخورده بوده، (اگر گلوله به چشمش خوردهبود که مغزش هم داغون شده بود) بلکه اون طالبانی ديوانه نارنجکانداخته بوده توی قفس اين طفلک و بر اثر ترکش نارنجک اين طفل معصوم يه چشمش را از دست داده.با تشکر از لامپ بخاطر تصحيحييه.
14.1.02
●
14.1.02
●
آقا کشتيد مارو، يه پيتزا خوردن که ديگه اينقدر داد و فريادنداره. قابل توجه خورشيد خانم و امير حسابدار:اگر هنوز شما سر پيدا کردن محل پيتزا خوری به توافق نرسيديد، من يه جای خوب سراغ دارم.طبق اطلاع واصله از منابع موثق، وسط ميدون سانفرانسيکوما بين آن دو برج معروف، پيتزا فروشی معروفهای وجود داردکه بوی پيتزای تخم مرغ آن همه عالم را گرفته.بشتابيد غفلت موجب پشيمانی است.خورشيد جان لنگه کفش پرتابی از جانب شما را، واکسزده و در کمال احترام عودت میدهم.
الهی من بميرم برای اين شيره دلم براش کبابه. اسم آقا شيره مرجانِ، و از بخت نامرادش تو باغوحش افغانستان نگهداری میشه، يه چشمشهم در پی يک عمليات تلافی جويانه کور شده.ماجرا از اين قرار بود که يه روز يه افغانی خلوچلهوس میکنه که زور و شجاعتش رو به رخ دوستاشبکشه. پريده تو محل نگهداری شير، شير هم خدمت طرف میرسه، حالا داداش يارو فرداش برای انتقامگرفتن از آقا شيرِ (مرجان) میزنه با گلوله چشم شيررو کور میکنه.اصلاً شيری به اين خاک برسری و بيچارگی تا به حال ديده بوديد؟نتيجه گيری اخلاقی از اين ماجراآقای حسين درخشان شير در آستين میپروردحسين جون شبها که میخوابی حواست به اينمرجان خانم باشه.
ديروز غروب احساس کردم خيلی تنهام، تنهای تنهاهمون ديروز تصميم گرفتم برم بيرون ولی با کی ؟تو اين غربت هيچکی به فکرم نرسيد تا باهاش برمبيرون.باز هم به اين غم محل ندادم، پا شدم رفتملباس پوشيدم وتنهايی رفتم يه جايی به اسم آداجو. جای با کلاسييه، ساختمان بینهايت زيبايیداره، داخلش مثل دوران لوئی ۱۶امه.آدمها هم بههمون سبک لباس میپوشن.يه نوشيدنی الکلیسفارش دادم به اسم (ماليبو). خيلی خوشمزه استبوی نارگيل میده . آهنگها خيلی رمانتيک وقشنگهخيلی خرم هنوز در ۳۰ سالگی عاشق چيزهایرما نتيکم، تو خونه ما هميشه شمع روشنه با يهموزيک ملايم،با منظره خونمون محيط واقعاً رمانتيکه.آها داشتم از رستورانه میگفتم. با قلبی فشردهاونجا نشستم. يه پسر خوشتيپ ايتا ليايی از منتقاضای رقص کرد.چند بار با هم رقصيديم وبا همصحبت کرديم توی بانک کار میکرد بچه خوبی بودولی بیحوصلهگیام از بين نرفت.مدتيه که احساس تنهايی میکنم دلم برای دوستهایقديمی تنگ شده،خيلی وقته سفر نرفتم، يه بغضبدی تو گلوم گير کرده. همين تنهايی موجب عصيانمن میشه، میدونيد الان در سن ۳۰ سالگی نياز به يک زندگی فاميلی وبچه دارم. دلم ضعف میره برایبچه.دلم میخواد من وبیبی با هم بريم بيرون.ديگه فعاليتهای تکی رو دوست ندارم الان نياز به دوستانخانوادگی دارم نه دوستان تک.وجود تمام اين نيازها موجب میشه که احساس تنهايیکنم.خوب اين هم بگذرد. اميدوارم دوباره بر اين غم بد پيلهغلبه کنم.
●
●
خدايا هزار مرتبه شکرت که مامانم اينترنت نداره، وگرنه پا برهنه از ايران میاومد اينجا ۲ تا میزد تو سرم وکشان کشان منو میبرد خونه.آقا با فرارسيدن سال۲۰۰۲ گير دادنها هم مدرنتر شده ،تا به حال آقايونبه ما گير می دادن ولی الان.............خوب اينهم نامه يکی از دوستان:سلام ندا جانمن کلثوم هستم، ۲۲سال دارم.من ودوستانم گروهی را تشکيل داديم به نام لزبينبا هم خوش میگذرونيم.راستش از هيکل تو خيلی خوشمون اومد، دلم میخوادتو هم جزو گروه ما بشی.اگر توانستی يک عکس اختصاصی از خودت برامون بفرستشرط عضويت عکس کاملاً لخته، اما تو میتوانی يه عکس نيمهلخت هم بفرستی، برای شروع بد نيستاز اينکه جزو گروه ما بشی خوشحال میشويم اگر ما را راهنمايی کنی که بهتر وبيشتر از هم لذت ببريم در سايتت بنويس.خدايا هزار مرتبه شکرت مامانم اينترنت نداره
●
●
ای کسانی که ايمان آوردهايد و هنوز مقداری مارک آلمان، فرانک فرانسه، لير ايتاليا...و يا پول يکی از ۱۲ کشور عضو جامعه
پولی اروپا را در خشتک خود يا توی متکا قايمکردهايد، بدانيد و آگاه باشيد که از اول سال جاری ۲۰۰۲ ميلادی واحد پول اين ۱۲ کشوراروپائی به «يورو» تعغير پيدا کرده است، و پولهای قديمی حداکثر تا پايان ماه فوريه (يعنی يک ماه و نيم ديگرـ در بعضی کشورها چند روز بيشتر يا کمتر) اعتبار دارد!!ولی هول نکنيد.اين زمان تعيين شده بدين معنی است که بعد از زمان تعيين شده پولهای قديمی اعتبارخود را برای معاملات عادی و خريدهای روزمره از دست خواهند داد. ولی اين به هيچ وجهبدان معنا نيست که اين پولها بی ارزش میشوند.در واقع پولهای قديمی اين ۱۲ کشور عضو جامعه پولی اروپا را بدون محدوديت زمانیمیشود در بانکهای کشورهای ذکر شده (بانک مرکزی) به واحد پولی جديد «يورو» تبديل کرد.
سکسولوژیبعد از نوشتن مطالب ديروزم ، کاشف به عمل اومد که ملت قهرمان وهميشه در صحنه ما،در رختخواب موشی بيش نيست، که با ديدن ناف خانمشان ، اختيار از کف داده و می شودآنچه که نبايد بشود.در اين راستا دوستان بسيار زيادی برايم نامه نوشتن وکنجکاویخودشون رو در مورد اينکه من عاقبت چه جوابی به اون خانم(در واقع آقا) دادم رو اعلام کردن.آقا ما اين نامه رو میذاريم اينجا، ببينيد خودتون خواستيد، من میدونمهمه از اين نامه استفاده میکنند وکار خودشون رو با خانمشون راه ميندازن،عاقبت نسبت بیناموسيش میمونه برای من.ولی عيب نداره، کار شما راه بيافته، ما حاضريم بیناموس هم بشيم،راستی اون وسط مسطا يه دعايی به جون ما هم بکنيد.اين هم جواب ما به خانمی(آقايی) که شوهرشون زود ارضايی داشتن:دوست بسيار عزيزم با معذرت از تأخير در جوابگويی البته اين تأخير علتی داشته ،واون هم اين بود که دلم میخواست يه جواب درست ومفصل بدممشکل شما ارضاء نشدن توسط شوهرتونه. من اطلاعاتی رو که دارم در اختيار شما میگذارماول اينکه اصلاً از بيان کردن نيازتون خجالت نکشيد. برای سکس يک زمان يا حالت مشخص تصور نکنيد، مثلا حتماً شب تو تخت يا شب جمعه و........سکس میتونه تو آشپزخانه اطاق پذيرايی و .......اتفاق بيافته هر وقت تمايل داشتی به شوهرت بگو.حتما از شوهرت بخواه قبل از سکس با تو عشق بازی کنه تا تو حسابی تحريک بشی.از شوهرت بخواه لغات تحريک کننده به کار ببره.بوسيدن وليس زدن نقطه حد فاصل ناف و واژن بسيار تحريک کننده است.حتماً نبايد سکس در تاريکی باشه سعی کن مراحل سکس رو نگاه کنی.در زمان سکس سعی کن تو اين دنيا نباشی اگر بچه داری از خواب بودنش مطمئن باش تا نگران نباشی.زود به زود با شوهرت سکس داشته باش که اين خود مانع ارضاء سريع شوهرت ميشه.موقع سکس چشمهات و ببند وخودت رو در حال ارضاء تصور کن هر جات که تحريک پذيرتره به شوهرت بگو، مثلاً نوک سينه و........چشمهاتو ببند وبه يکی از بهترين سکسهائی که داشتی فکر کن.سعی کن اول رو شوهرت بخوابی و واژنت رو روی شکم اون بمالی.همون طور که میدونی هر زنی نقطه حساسی بالای واژن داره، از شوهرت بخواه که اون رو بماله نه با انگشت بلکه با کف دستاگر با تمام اين حرفها شوهرت زودتر ارضاء شد سعی کن بعد از ارضاء شدن شوهرت نيم ساعت بعد دوباره سکس داشته باشیو يا به عنوان آخرين راه حل، شوهرت میتونه از کرمهای بیحس کننده استفاده کنه که آستانه تحريک مرد رو به تأخير بندازه.در ضمن در سکس خجالت معنی نداره اين قشنگترين احساس بشری رو بايد به هر قيمتی بهش رسيد.اميدوارم موفق باشی.
10.1.02
●
10.1.02
●
۳۰ سالگی قره العينبه مناسبت فرا رسيدن سیامين بهار زندگیام و بنا به در خواستدوستان بیشماری: خواهان به ثبت رساندن يک جاک.... خانه رسمیهستم:۲۴ ساعته در خدمت شما ملت محروم السانفرانسيسکو ، معلول السانفرانسيسکومخمور ال.......وممنوع ال...... و مجبور السانفرانسيسکو هستيمدر ضمن میتوانيد مشکلات خود را به صورت نامه هم ارسال بفرماييدتوجه شما را به يک نامه ارسالی جلب میکنم:سلام ندا جان:الهی فدات بشم، هميشه عاشق نوشتههاتم. مخصوصاً وقتی بیريا میشی واز ناگفتهها میگی، سوراخ و از اين جور چيزهاببين يه شوهر دارم خيلی ناز،خوشتيپ وهر دو مون تشنه سکساما يه اشکال اساسی وجود داره نمیتونه راضیام کنه، خلاصه زودتموم ميشه، میره کنار.والله میگن خيلی روشهاست، اشکال متفاوتی میتونه سکس انجامبشه، تو کشورهای مختلف. که بدبختانه من و شوهرم بوق بوقيم.اگه می شه، راهنمايمون کن تا سکسمون از يکنواختی در بياد.
آقا ما هم يه جواب مشتی براش فرستاديم از الف تا ی.حالا که يادش میافتم مو برتنم سيخ میشه، میپرسيدچرا؟ چون طبق نامههای متعددی که رد وبدل شده احساسمیکنم طرف خانم نيست بلکه يه مرده سيبيلو وچاقهکه کلی به ريش من خنديده.اگه يک روز به اون درجه ازکمال رسيدم که ديگه همه چيز رو بريزم رو دايره،حتماً جواب نامه ام رو میذارم تو وبلاگم .
9.1.02
●
هشدار پزشکی هفتهقوچعلي با يه زن جن..... هم خوابه شده بود ودچار سوزاكقوچعلى يه بند فرياد مى زنه: مى سوزه................صمد مى آد دلداريش و مي گه قوچکم غصه نخور باهات مىمونمتا آلتت درمان بشهآقايون آيا تا به حال به اين بيمارى دچار شديد؟آخه اصلاً به بدبختيش مىارزه؟بابام داستانهاى جالبى از اين مريضها دارهو اين بيمارى از زمانى بيشتر شد كه امکان مسافرت بهکشورهاى شوروى سابق پيش اومدبابام مىگه مريض که مىآد تو مطب تا ته قضيه رومىخونم.مريض: آقاى دكتر من رفته بودم عشق آباد هتلاشون كثيفهنمىدونم من شب عادت دارم بدون شورت بخوابم صبح که شدعضو شريفم دچار سوزش شده.چه بكنم؟بابام با حالت عصبانى مىگه: آخه خجالت نمىکشى به دكترچنين مزخرفاتى مىگىرختخوابت کثيف نبوده، آدمي كه باهاش خوابيدي کثيف بوده
آقا ما هم يه جواب مشتی براش فرستاديم از الف تا ی.حالا که يادش میافتم مو برتنم سيخ میشه، میپرسيدچرا؟ چون طبق نامههای متعددی که رد وبدل شده احساسمیکنم طرف خانم نيست بلکه يه مرده سيبيلو وچاقهکه کلی به ريش من خنديده.اگه يک روز به اون درجه ازکمال رسيدم که ديگه همه چيز رو بريزم رو دايره،حتماً جواب نامه ام رو میذارم تو وبلاگم .
9.1.02
●
هشدار پزشکی هفتهقوچعلي با يه زن جن..... هم خوابه شده بود ودچار سوزاكقوچعلى يه بند فرياد مى زنه: مى سوزه................صمد مى آد دلداريش و مي گه قوچکم غصه نخور باهات مىمونمتا آلتت درمان بشهآقايون آيا تا به حال به اين بيمارى دچار شديد؟آخه اصلاً به بدبختيش مىارزه؟بابام داستانهاى جالبى از اين مريضها دارهو اين بيمارى از زمانى بيشتر شد كه امکان مسافرت بهکشورهاى شوروى سابق پيش اومدبابام مىگه مريض که مىآد تو مطب تا ته قضيه رومىخونم.مريض: آقاى دكتر من رفته بودم عشق آباد هتلاشون كثيفهنمىدونم من شب عادت دارم بدون شورت بخوابم صبح که شدعضو شريفم دچار سوزش شده.چه بكنم؟بابام با حالت عصبانى مىگه: آخه خجالت نمىکشى به دكترچنين مزخرفاتى مىگىرختخوابت کثيف نبوده، آدمي كه باهاش خوابيدي کثيف بوده
چه صبح قشنگى ريه هامو پراز اكسيژن صبح مىكنمچه قدر خونمون رو دوست دارم چه قدر زندگى زيباستمن عاشق زندگى هستم من عاشق زندگى كردن هستمخونه من هم كف زمينه دلم مى خواد هميشه پاهام رو زمين باشه. از پنجره خونمون منظره بهشت رو مى شه ديد. مثل يك كارت پستال.رديف درختهاى غان در ته اينتصويرچه باشكوه ايستاده اندو مكمل اين تصوير ملكوتىراهى زيبا وپر پيچ و خم است كه انتهاى اون در ته جنگلگم ميشه وناخوداگاه من رو به عالم رويا مىبره چه زندگىسخت ولى زيبايى داشتم من.وفردا من سى ساله ميشم چقدر آرامم وصلح طلب واين بهترين هديه ايست كه دراين سىسال دريافت كردم.من زندگى رو لمس كردم من زندگى رو بوئيدم من با زندگى هم آغوش شدمو ازآن آبستن.من آبستن عشق ام.من بچه عشقهاموبه همه جاى اين سرزمين راهى مىكنم.و آنان مادران و پدران عاشق فرداها هستند واين سلسله تا بىنهايت......الان حركت روباهى بر جاده من رو از عالم رويا بيرونمىآره.هي روباه من فردا سى ساله مىشم.امشب بيا وهديه ات رو از من بگير.من فردا سى ساله مىشم وديگر در جستجوى چيزى نيستمبىخواست بىخواهش .زيرا من اكنون سرمنشأء تمام خواسته هام.به قول بودا: بايد بىخواست بود. حتى نبايد درجستجوى بىخواستىبود. كه اين خود خواستنِ بىخواستيست.اگر خود را از درون تهى كنيم آنگاه خلائى در درونمان ايجادمىشودكه همهً هستى را به درون خود مىمكد.من فردا سى ساله مىشم.روباه عزيزم من رو فراموش نكن.
هرچه داد و فرياد كرديم كه اين چند نفر بچه كله كامپيوترى كه توى مملكت غياث آباد (ببخشيد وبلاگستان) هستند يه برنامه بنويسن يا درست كنن يا دستكم معرفى كنن كه از اون طريق بشه فهميد كدوم وبلاگ به روز شده،(يا به قول ما ايرانى ها Update شده) هيچ خبرى نشد كه نشد. تا اينكه مجبور شديم خودمون دست بالا بزنيم و به سير و سياحتو كشف الاسرار بپردازيم.نتيجه اينكه يه برنامه تر و تميز و دو نبش خيلى عالى و مجانى پيداكرديم كه حسابى اين مشكل ما را حل كرده (خدا مادر سازندشو بيامرزه).1.3 Mb حجمشه و اينجا ميتونيد ورش داريد.
●
●
به علت تشنج هاى اخير در كرانه باخترى وبلاگ,از تمام وبلاگ نويس ها خواهشمندم يك عدد ديازپام ميل فرموده وبراحتى بخوابيد
هدف از وبلاگنويسی چيست؟شهر وبلاگ ما الان با داشتن جمعيتی بالغ بر ۱۲۰ نفريک اجتماع نسبتاً بزرگ محسوب میشه.و قاعدتاً هرگردهمايی انسانی هدف خاصی را دنبال میکندچه مثبتچه منفی.جامعه وبلاگنويسان ما چه هدفی را دنبال میکنند؟مسلماً هر کس تعريف خاص ومستقلی میتواند در اين مورد داشته باشد که حتماً شنيدن آن خالی از لطف نيست.واما نظر شخصی من در اين مورد:اوصلاً جامعه وبلاگ هيچ هدف منسجمی را دنبال نمیکندچون اصلاً هدف آن ، رسيدن به نقطه عطفی نيست و دقيقاًهمين خصلت وبلاگ است که آن راجذاب وخواستنی میکند.در اين اجتماع انسانها با افکار وعقايد مختلف در کنار هم قرارمی گيرند، پير در کنار جوان، زن در کنار مرد و.........وبلاگ استراحتگاهی است برای اذهان خسته ما.که بعد ازيک روز طاقتفرسا به اينجا پناه میآريم تا عاقبت خودمون باشيمو اميال شخصی خودمون رو روی کاغذ میآريم. وعاقبت از اينکهخودمون هستيم، يعنی هنوزخود ما قادر به اظهار وجوده ،وجودموناز احساس خوشايندی مالامال میشه.در وبلاگ خيلی چيزها میشه ياد گرفت. مثلاً هنر انتقادپذيری وهنرانتقاد کردن.که متأسفانه بين ما ايرانيها اين ۲ مقوله هنوز جا نيافتاده.و اگر زمانی مورد انتقاد واقع بشيم، فکر میکنيم کسی يک تير خلاصبه مرکز شخصيت وحيثيت ما زده، وتا انتقام نگيريم آروم نمیشيم.ببينيد چقدر انرژی ما در مبارزه با افکار ديگران صرف میشه، که اگرتمام اين انرژیها را صرف سازندگیمیکرديم امروز اوضاع ما به از اينبود.وهنر انتقادکردن مقوله ای است بس جداگانه، مثالی بسيار ساده وابتدايی میزنم:میخواهيد با همسرتون به مهمونی بريد اون يک لباس قهوهای بدرنگ پوشيدهشما میتونيد برای اعلام نارضايتی تون ۲ موضع اتخاذ کنيد۱ـ اَهاَه چه لباس بدرنگی پوشيدی، من با تو اينجوری بيرون نمیآم۲ـ عزيزم اون لباس آبيت که اون دفعه پوشيده بودی خيلی بهت میاومدتازه نسرين خانم اَزم آدرس گرفته که برای شوهرش هم بخرهخوب اگه شما باشيد به کدوم انتقاد
ترتيب اثر میديد با وجوديکه معنیو مفهوم هر دو يکیست؟
مطالبی چند از وبلاگها و وبگرها و وبگردها:چند وقت پيش يکی من وهيس رو به عنوان بیادبترين وبگرها برگزيد. آخه يه با انصافیبگه من در بی ادبی انگشت کوچيکه هيسمیشم؟ بابا استادی گفتن، شاگردی گفتن،آقا هيس بنز و ما ژيان، ايشون ژنرال و ما سرباز،حالا مقام ما رو بالا میبريد مواظب احساساترقيق اين پسر باشيد، ديديد چه داد و فريادی راهانداخت.
دومين خبر از خورشيد خانم که به اعتراف صريحخودشون، خورشيد يه مرد چاق شکم گنده با آروقای تربچهايه ميل خودتونه پسرها ، میتونيد هنوز هم براشميل بفرستيد.
لطفاً سری به وب آقای قاسمی بزنيدايشون دائماً به افتخار خودشون شامپاينباز ميکنند(نپرسيد چرا)، با اين افتخاراتی که ايشون دارندچند تا نوبل بدهکارند.
يه خبر خصوصی گوشاتون رو بيارين جلو، (ببينيد گوش اين هيس داره می ره تو دهنم بکش خودتو عقب)آقای اکبر سردوزامی شبها با يه پلنگ میخوابه، بيچاره زنش چی بوده که به پلنگ رو آورده.
خودمونيم، ما تا حالا نتونستيم کشف کنيم وقايع عشقی بابا نوشآذر راستکیيه يا الکی.به دختر نونوا سر کوچه هم رحم نمیکنه. ولی اگه تمام اين وقايع راست باشهبايد بهش جايزه تخم طلايی سال رو بدن.
در ضمن فضول هم زنده است.
بعدش هم اينکه اين مهندس عمران ما خيلی ماه تشر يف دارند.
دومين خبر از خورشيد خانم که به اعتراف صريحخودشون، خورشيد يه مرد چاق شکم گنده با آروقای تربچهايه ميل خودتونه پسرها ، میتونيد هنوز هم براشميل بفرستيد.
لطفاً سری به وب آقای قاسمی بزنيدايشون دائماً به افتخار خودشون شامپاينباز ميکنند(نپرسيد چرا)، با اين افتخاراتی که ايشون دارندچند تا نوبل بدهکارند.
يه خبر خصوصی گوشاتون رو بيارين جلو، (ببينيد گوش اين هيس داره می ره تو دهنم بکش خودتو عقب)آقای اکبر سردوزامی شبها با يه پلنگ میخوابه، بيچاره زنش چی بوده که به پلنگ رو آورده.
خودمونيم، ما تا حالا نتونستيم کشف کنيم وقايع عشقی بابا نوشآذر راستکیيه يا الکی.به دختر نونوا سر کوچه هم رحم نمیکنه. ولی اگه تمام اين وقايع راست باشهبايد بهش جايزه تخم طلايی سال رو بدن.
در ضمن فضول هم زنده است.
بعدش هم اينکه اين مهندس عمران ما خيلی ماه تشر يف دارند.
خوب الان بايد بخوابم ولی قبل از خواب میخوام به اونعده از وبلاگيها که بدون هيچ خداحافظی کوچ میکنند وهيچ نام ونشانی از خودشون باقی نمیذارناولتيماتوم بدمکه فقط چند روز وقت دارن تا خبر سلامتیشون روبه مناعلام کنند، اصلاً هم نياز نيست بگن چرا رفتند. فقط کافيه بگن در سلامت به سر میبرند،مثلاً سياوش که اونقدر همه دوستش داريم و آقای خروسبیمحل،خروس جونم اگه رفتی مرغ بازی چرا ما رو دلنگران میکنی؟يا شايد هم از زن مش ماشاالله بیدرد قهر کردی؟ديروز زن مشماشاالله بیدرد مرغهای محله رو خبر کردپاشيد براشون يه چنگی دونهگفت زود بخورين خروس نبينه وقتی چراشو پرسيدم من؟گفت با خروس زری بدم من. يا همين آقای فضول باشی، اين همه گرد وخاک کرد ومنم منم، کجاست؟ کووووووووووو؟فضول رو بردن جهنم گفت گاز کشيش خرابه؟شايد به خاطر همين فضوليها بود که؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!در هر حال من اين حرفا حاليم نيست کوچيکی گفتن بزرگی گفتنشما بايد از من اجازه رخصت می گرفتيد.والسلام نامه تمام
خوب، بنا به تقاضای تعداد بی شماری از طرفداران اين اکبر آقا (يعنی آقامون!) کهعلاقه وافر برای ديدن عکسهای اکبر آقا نشون ميدن، مجبور شديم با اکبر آقا چندتا عکس ۲ نفری بندازيم، اونم با چه وضعی، وسط برفها، اونم چه جوری، درشرايطی که اکبر آقا سوار بنده است!!؟؟ اينم عکسها.
اينم قسمتی از نوشتههای وبلاگ سيزيف؛.....................- يعنی ميگی نخونم؟! ..- بخون بابا! .. هر چی ميخواسته بشه ، تا حالا شده ... گه بگيره اين مملکتوکه هميشه از همه چی بايد بترسی! .. بخون، بی خيال!- .. نوشته: «.. ديگه هيچکس دل نداره .. فقط دنبال لذت و پول هستن ؛اگه ته جيبت "سبز" نداشته باشی ، جزو آدما حساب نميشی .. اگه ظاهرتخوب نباشه آدم نيستی.. جزو اونا نيستی. بعد که ميخوای برای خودت آدمبشی ، بهت راه نشون ميدن ، اما راهی که به منو امثال من نشون دادن ..........................خب! نظرت چيه؟- .. چی بگم؟ .. بگم دلم برای اونايی که معتادن ، اونايی که خودفروشن ،اونايی که مجبورن برای سير کردن شکمشون تن به هر کاری بدن ميسوزه؟... آره ميسوزه! .. دلم ميسوزه ؛ اما تو اين مملکت اول از همه بايد برایخودم دل بسوزونم ، که ميسوزونم! .. همه مون همين کارو ميکنيم! ..مگهغير از اينه؟! .. بحث تنازع بقاست .. دست آخر بايد بفکر بدبختيای خودتباشی .. خيلی که مرد باشی يکی دو روز ذهنت مشغول اين موضوع ميشهو اگه وبلاگ داشته باشی چند خطی در همدردی با طرف ، اونجا می نويسیو بعدم تموم ميشه! ... .....................................
دوستان نازنين زيادی برای من ايميل زدند و اعتقاد داشتن که نامه «شيما» حقيقت نداره و اساسا نوشته ها فاقد صداقت بوده و ضد
و نقيض در آن زياد ديده میشه. راستش رو بخواهيد، من مدت زيادی از ايران عزيزم دورم، و با وجوديکه هميشه سعی میکنم در جريان آخرين اخبار ايران باشم، ولی به علت عدم حضورم در اجتماع قادر به تميز مسائل به طور کامل از همديگه نيستم.اما هدف من از گذاشتن اين نامه (نامه شيما خانم)، بررسی زندگی يک شخص نبود.بلکه اين نامه بيانگر يک عملکرد ناقص اجتماعی است .عدم برنامه ريزی دولت برای جوانان و نوجوانان .به عنوان مثال، در سوئيس اگر زنی فاحشه باشد با اطمينان کامل میتوان گفت کهاين زن بنا به ميل شخصی خود فاحشگی میکند.میگم با اطمينان به ۲ علت زير:۱ـ آمار بیکاری در سوئيس بسيار ناچيز است، و هر کس در هر سطحی قادر به يافتن کار میباشد.۲ـ اگر به هر علت موجهی شخص قادر به کار کردن نباشد تحت حمايت دولت قرار میگيرد.در نتيجه کسی اجباراً به فاحشگی رو نمیآره.شايد اين براتون جالب باشه که بدونيد اينجا فاحشگی يک شغل رسميه واين افراد بايد از محل درآمدشون به دولت ماليات بپردازند. در هر حال هيچ شکی نيست که در ايران تعداد جوانان منحرف شده رو به زياد شدنهو حتما تنها علتش بی پولی نيست. به نظر من بیهدفی بی کاری و زياده خواهیجوانان و.....همه عاملی است برای انحراف جوانان، و هيچ مرجعی وجود نداره تا پای دردودلجوانان بشينه. حتی اکثر پدر مادرها در مقابل بجهها هستند، نه در کنار اونها، بهعنوان مثال، پدر و مادر من جزو آدمهای تحصيل کرده و روشنفکرند، ولی موقعیکه من در ايران دانشجو بودم، هر دفعه که خانوادهام به من پول ماهيانه میدادندمامانم میگفت:- من اون موقعها که دانشجو بودم از راه تدريس خصوصی يک پيکان خريدم و......وای که چقدر حرص میخوردم آخه دوره اونها با ما يکی بود؟ يا هر وقت دورهخانوادگی داشتيم، همه متوقالقول بودند که بچههای اين دوره زمونه همه تنپروند و..... ای بابا، يکی نمیپرسيد چرا؟ برای چی؟ به علت همين عدم تبادل نظر ميان نسل جوان و نسل گذشته، و مطمعناً دهها دليلديگر، نسلی داريم رو به فساد و لجام گسيخته. و اين وظيفه من و شماست که به اونها گوش بديم و کمکشون کنيم.
.1.1.02
●
.1.1.02
●
چند روز پيش ايميلی از يک نازنين دريافت کردم، اشکمو در اورد، اونم نه يک بار، هردفعه که خوندمش. دلم میخواست شما هم اين نامه را حتماً بخونيد. فقط منتظر بودم که«شيما» ی عزيز که اين نامه را نوشته بود اجازه بده، که داد.شيمای عزيز اول نامهاش به مطلبی که چند روز پيش نوشته بودم استناد کرده،مطلبی (در۲۴ دسامبر) که ارواح عمهام خواسته بودم مزه بريزم. عين ايميل«شيما» ی عزيزم را اينجا ميارم بدون هيچ توضيحی.تنها تغييری که در نامه «شيما» ی عزيزم دادم اين بود که هر کجا که او به خاطر حجب وحيا و ادب خواسته بوده کلمه «جنده» را به کار برد حرف «ج» گذاشته بود را،من عين کلمه را نوشتم.هر چه فکر کردم که برای اين نامه يک تيتر انتخاب کنم، ديدم که کلمهای نميتونم پيدا کنم که لياقت اين همه صداقت و پاکی که در اين نامه هست را داشته باشه. اين هم نامه «شيما» ی نازنين:
سلام حال شما؟ خوب هستيد؟ من وبلاگت رو خوندم و با حال بود. اما من از يه جاش خوشم نيومد و اعتراض دارم، خيلی هم ناراحت شدم، اونم نوشتن چيزی در وبلاگت بود در وصف جنده و.......... نمیدونم چرا شما گير دادين به اين لغت و اصلاً اين مزخرفات رو تحويل میدين؟ میخوام بدونم گناه آدمهايی که اين اسم روشونه چيه؟ شايد تو هم فکر میکنی اين آدمها خوششون میآد جنده باشن؟ يا از روی ميل باطنی اين کارو میکنن، که اونقدر با آب و تاب اين موضوع رو شرح دادی. واقعاً خجالت آوره. حتماً میگی به تو چه ربطی داره؟ در واقع میخوام اينو بگم که شايد من هم جزو اين جماعت جندهها باشم. البته نه به اون شکلی که شما فکر میکنين و جا افتاده برای همه. برای همين وقتی مطلبتو خوندم حالم بهم برخورد، چون حس میکنم شما که اونورين و دم از تمدن وانسانيت میزنين وقتی فکرتون اين باشه وای به حال اين وريها. شايد هم فقط برای اينکه يه چيزی نوشته باشين، يا محض مسخره بازی برای پر کردن صفحهتون اين حرفها رو میزنين، بعدش هم هر کی اعتراض میکنه بهش توپ و تشر میزنين که ما آزاديم، هر چی میخواييم ميگيم. ولی میخوام بهت بگم چرا يک بار هم حرف دل ما رو نمیگين؟ اگر آزادين چرا از اين بیعدالتیها نمیگين؟ شايد هم اطلاعی نداری. پس بگذار حقايق رو برات بگم: من دخترم تو هم دختری، ولی میخوام ببينم میتونی خودت رو حداقل برای يک بار هم که شده جای من بگذاری؟ وقتی توی اين دنيا هيچ کس رو نداشته باشی، وقتی تنهايی، وقتی میبينی کسی بهت کار نمیده، اگر هم میدن بهت چشم دارن. وقتی میبينی اگر میخوانت و قربون صدقهات میرن برای بدنته، نه برای اينکه تو هم انسانی و جزو اونا. وقتی که به جرم اينکه زن هستی حق تو میخورن، بهت توهين میکنن، وتو نمیتونی اعتراض کنی و همه واميستن وبهت میخندن، بعدم ميرن دنبال کارشون. اصلاً انگار نه انگار که تو هم وجود داری وجزو اونائی. ولی اگر همين من، که شما بدترين لقب رو بهش نسبت میدين، يه مرد حمايتم کنه، کسی جرات نداره به من بیاحترامی کنه يا بهم بخنده، میدونی چرا؟ چون میگين صاحب داره و يا بیکس نيست. پس تکليف ماها که ناخواسته خانوادمونو از دست داديم چيه؟ وقتی امثال شما ما رو حمايت نمیکنين، چه انتظاری دارين؟ میدونی چه قدر دختر و زن مثل من هستند و هر روزهم دارن بيشتر میشن؟ توی همين تهران خودمون.... چرا؟ جای دوری نريم، همهاش برای اينه که مردم ما احمقند، سنتی هستند، کهنه فکر میکنند، اونم توی قرن بيستويکم. ولی فکرشون مال عهد حجره. حتی میدونی، تو خيابون که راه میری، همين همجنسهای خودمون بدتر از مردها هستند. بدترين حرفیها رو اونها میگن، در صورتيکه من بعضی وقتها خودمو از اونها پاکتر میدونم. اگر اونها يک روز خودشونو جای من میذاشتن، که نه پدر دارم نه مادر، نه فاميلی که حاضر باشن منو حمايت بکنن، اونوقت شايد کمی میفهميدند. تازه هرچی که بهم رسيده بود بابت خرج کفن و دفن پدر ومادرم بالا کشيدند. اگر اين کار رو نکرده بودن الان وضعم اين نبود. و يا همون کسانی که اسم نميارم و به اسم سازمان بهزيستی میخوان به آدم کمک کنن، وقتی سرو وضعم را میبينن، میگن: - جا نداريم اينجا مال امثال شما نيست. يا وقتی برای استخدام توی شرکتی ميری، بهت به چشم وسيله نگاه میکنن. يا اينکه حقوق واقعيتو بهت نمیدن. مثلاً اگر بايد بهت ۱۰۰ تومن بدن ـ چون زنی بهت ۵۰ تومن میدن، و يا چون شهرستانی هستی اصلاً تحويلت نمیگرن. يا وقتی ميری خونه اجاره کنی، مردهايی که زندار هم هستند، اول به سرو وضعت نگاه میکنن بعد اگر پسندت کردن بهت خونه میدن، اونم برای اينکه در مواقع بیکاری در خدمتشون باشی. باز هم با اين همه بیعدالتی با اين همه ...... نمی دونم چه اسمی روش بذارم. ....انتظار دارين آدم از راه درستش خارج نشه و پاک بمونه؟ مگه هر کسی حق زنده موندن نداره؟ يعنی من چون دخترم بايد يک گوشه بميرم؟ چون کسی محلم نمیذاره. نه بهم کار میدن و نه حقمو!! يا وقتی داری تو پارک قدم میزنی بگيرنت و سر تا پاتو بگردن و بعد که بفهمن شهرستانی هستی، به احتمال اينکه ممکنه مواد ردوبدل بکنی بازداشتت کنن! و اونجا هم انواع تحقيرها وکتکها را بهت بزنن، به جرم اينکه فقط بیکسی. وقتی پول نداری يک جفت جوراب بخری ميان و کتکت میزنن، جلو همه مردم، تو همين خيابون، که چرا پاهاتو انداختی بيرون؟ اونم با داشتن شلوار! به چه حقی؟ اصلاً اون آدم اومد بپرسه که تو اصلاً پول داری يا نداری؟ وقتی همه چی ملاکش پوله، وقتی تو رو با پولت میشناسن، انتظار چيه؟ يه جواب فقط داره: يا خودتو بکشی، يا آنقدر مثل من ترسو باشی که به اين راه بيفتی و جرأت نکنی خودت رو بکشی. ......... روزی که از شهرمون برگشتم تهران ۲۰ روز از فوت پدرم میگذشت و فاميلم تونستن منو ۲۰ روز تحمل بکنن، وبعد به گناه خوشگل بودن و يا فريب دادن پسر يا شوهراشون مثل آشغال انداختنم بيرون، و جوابم کردن. فقط ۲۰ روز و توی همين ۲۰ روز همه چيزی که برام مونده بود برداشتن ـ با چه اجازهای، نمیدونم. اون زمان تو جيبم ۳۰ هزار تومن پول داشتم و باورت میشه ۲۰ هزار تومنرو دادم برای خريدن روزنامه و پيدا کردن کار. اگه تو بودی، مثل من جرأت داشتی شب بری لای درخت بخوابی چون پول نداری؟ روزی يه وعده غذا بخوری اونم نون خالی، ميخوام بدونم تا کی ميتونی دوام بياری؟ وقتی پول نداری برای خوردن غذا که زنده بمونی، اونوقته که به زور و از روی اجبار وادار به اين عمل ميشی. و شايد اونوقت بتونی حال منو درک کنی، که به همين راحتی نگی: جنده مترادف است با .... خجالت هم خوبه والله. به نظر من جنده مترادف است با شخصيت اون افرادی که از روی سيری و لذت بردن، خودشونو در اختيار ديگران قرار میدن. دخترها و زنهايی که با داشتن شوهر و خانواده میرن هزار تا کثافت کاری میکنن. کاش ميدونستی که يه دختر بيچاره برای اينکه پول نداشت تا يه مانتو بخره مجبور به چه کاری شد، و بعدش اون کثافتها اون دختر بيچاره را کشتن. خبرش رو حتماً اونجا خوندی. نمی دونم میتونی درک کنی که يه زن وقتی شوهرش معتاد باشه و با داشتن يک بچه، از ترس اينکه بچهاش آلوده نشه و از دست کتکهای شوهرش فرار میکنه و حتی خانوادهاش هم راهش نمیدن چکار بايد بکنه؟ وقتی میره دادگاه تا طلاقشو بگيره، میگن بايد ثابت کنی شوهرت معتاده، ولی چه طوری؟ وقتی شوهرش با انداختن يه قرص تو شيشه ادرارش جواب آزمايش رو به نفع خودش تغيير میده و اونها هم اونقدر احمقند که نمیفهمن، ديگه چه انتظاری داری؟ وقتی قاضی دادگاه توی روت میگه: - شوهرته، بايد بسازی خانم. چه جوابی داری بدی؟ وقتی شوهرت خراب میآد خونه و به جای سلام با مشت ولگد می کوبه تو سرت ودندوناتو میشکنه، اونجاست که میبينی چرا يک زن با داشتن بچه به شغل جندهگی اشتغال داره. وچه بهتون هم بر میخوره وهر چی دهنتون مياد بهش میگين. ولی کودمتون پای حرفهای ما نشستين؟ کدومتون قبل از اينکه ماها مبتلا بشيم کمکمون کردين؟ هيچکس... وقتی حرفهاتون رو در مورد جنده خوندم خيلی گريه کردم، با صدای بلند....... شايد ياد همه بدبختيام افتادم، يا هر چيز ديگه ولی اينو میدونم که واقعاً بیگناهم، خيلیهامون بیگناهيم. درسته بدترين راهو انتخاب کرديم، اما مگه راه ديگهای هم بود؟ هممون قربانی هستيم. اگه به تقدير عقيده داشته باشی میفهمی که اگه يه نفر مثل من بختش سياه باشه، عاقبتش بهتر از اين نمیشه. با اينکه خيلی سعی کردم، اما هرکس ظرفيتی داره. اگه روزی تنها شدی، بیهمه شدی، بیکس شدی، شايد اون روز معنی حرفهامو درک کنی، ولی اميدوارم هيچ وقت اينطوری نشی. کاش اقلاً کسی ماها رو درک میکرد... کاش... خواستم با اين نامه به همه شماهائی که میگين جندهها پستن و ........ آره درست میگين اما مگه خودمون خواستيم؟ با همه اين حرفها بازم از شما متشکرم که اقلاً از حقوق زنان دفاع میکنيد. قصدم بی احترامی به شما نبود، مثل ديگران دلم خيلی پر بود........ اميدوارم اگه تند رفته باشم منو ببخشين. دوستداره تو شيما
سلام حال شما؟ خوب هستيد؟ من وبلاگت رو خوندم و با حال بود. اما من از يه جاش خوشم نيومد و اعتراض دارم، خيلی هم ناراحت شدم، اونم نوشتن چيزی در وبلاگت بود در وصف جنده و.......... نمیدونم چرا شما گير دادين به اين لغت و اصلاً اين مزخرفات رو تحويل میدين؟ میخوام بدونم گناه آدمهايی که اين اسم روشونه چيه؟ شايد تو هم فکر میکنی اين آدمها خوششون میآد جنده باشن؟ يا از روی ميل باطنی اين کارو میکنن، که اونقدر با آب و تاب اين موضوع رو شرح دادی. واقعاً خجالت آوره. حتماً میگی به تو چه ربطی داره؟ در واقع میخوام اينو بگم که شايد من هم جزو اين جماعت جندهها باشم. البته نه به اون شکلی که شما فکر میکنين و جا افتاده برای همه. برای همين وقتی مطلبتو خوندم حالم بهم برخورد، چون حس میکنم شما که اونورين و دم از تمدن وانسانيت میزنين وقتی فکرتون اين باشه وای به حال اين وريها. شايد هم فقط برای اينکه يه چيزی نوشته باشين، يا محض مسخره بازی برای پر کردن صفحهتون اين حرفها رو میزنين، بعدش هم هر کی اعتراض میکنه بهش توپ و تشر میزنين که ما آزاديم، هر چی میخواييم ميگيم. ولی میخوام بهت بگم چرا يک بار هم حرف دل ما رو نمیگين؟ اگر آزادين چرا از اين بیعدالتیها نمیگين؟ شايد هم اطلاعی نداری. پس بگذار حقايق رو برات بگم: من دخترم تو هم دختری، ولی میخوام ببينم میتونی خودت رو حداقل برای يک بار هم که شده جای من بگذاری؟ وقتی توی اين دنيا هيچ کس رو نداشته باشی، وقتی تنهايی، وقتی میبينی کسی بهت کار نمیده، اگر هم میدن بهت چشم دارن. وقتی میبينی اگر میخوانت و قربون صدقهات میرن برای بدنته، نه برای اينکه تو هم انسانی و جزو اونا. وقتی که به جرم اينکه زن هستی حق تو میخورن، بهت توهين میکنن، وتو نمیتونی اعتراض کنی و همه واميستن وبهت میخندن، بعدم ميرن دنبال کارشون. اصلاً انگار نه انگار که تو هم وجود داری وجزو اونائی. ولی اگر همين من، که شما بدترين لقب رو بهش نسبت میدين، يه مرد حمايتم کنه، کسی جرات نداره به من بیاحترامی کنه يا بهم بخنده، میدونی چرا؟ چون میگين صاحب داره و يا بیکس نيست. پس تکليف ماها که ناخواسته خانوادمونو از دست داديم چيه؟ وقتی امثال شما ما رو حمايت نمیکنين، چه انتظاری دارين؟ میدونی چه قدر دختر و زن مثل من هستند و هر روزهم دارن بيشتر میشن؟ توی همين تهران خودمون.... چرا؟ جای دوری نريم، همهاش برای اينه که مردم ما احمقند، سنتی هستند، کهنه فکر میکنند، اونم توی قرن بيستويکم. ولی فکرشون مال عهد حجره. حتی میدونی، تو خيابون که راه میری، همين همجنسهای خودمون بدتر از مردها هستند. بدترين حرفیها رو اونها میگن، در صورتيکه من بعضی وقتها خودمو از اونها پاکتر میدونم. اگر اونها يک روز خودشونو جای من میذاشتن، که نه پدر دارم نه مادر، نه فاميلی که حاضر باشن منو حمايت بکنن، اونوقت شايد کمی میفهميدند. تازه هرچی که بهم رسيده بود بابت خرج کفن و دفن پدر ومادرم بالا کشيدند. اگر اين کار رو نکرده بودن الان وضعم اين نبود. و يا همون کسانی که اسم نميارم و به اسم سازمان بهزيستی میخوان به آدم کمک کنن، وقتی سرو وضعم را میبينن، میگن: - جا نداريم اينجا مال امثال شما نيست. يا وقتی برای استخدام توی شرکتی ميری، بهت به چشم وسيله نگاه میکنن. يا اينکه حقوق واقعيتو بهت نمیدن. مثلاً اگر بايد بهت ۱۰۰ تومن بدن ـ چون زنی بهت ۵۰ تومن میدن، و يا چون شهرستانی هستی اصلاً تحويلت نمیگرن. يا وقتی ميری خونه اجاره کنی، مردهايی که زندار هم هستند، اول به سرو وضعت نگاه میکنن بعد اگر پسندت کردن بهت خونه میدن، اونم برای اينکه در مواقع بیکاری در خدمتشون باشی. باز هم با اين همه بیعدالتی با اين همه ...... نمی دونم چه اسمی روش بذارم. ....انتظار دارين آدم از راه درستش خارج نشه و پاک بمونه؟ مگه هر کسی حق زنده موندن نداره؟ يعنی من چون دخترم بايد يک گوشه بميرم؟ چون کسی محلم نمیذاره. نه بهم کار میدن و نه حقمو!! يا وقتی داری تو پارک قدم میزنی بگيرنت و سر تا پاتو بگردن و بعد که بفهمن شهرستانی هستی، به احتمال اينکه ممکنه مواد ردوبدل بکنی بازداشتت کنن! و اونجا هم انواع تحقيرها وکتکها را بهت بزنن، به جرم اينکه فقط بیکسی. وقتی پول نداری يک جفت جوراب بخری ميان و کتکت میزنن، جلو همه مردم، تو همين خيابون، که چرا پاهاتو انداختی بيرون؟ اونم با داشتن شلوار! به چه حقی؟ اصلاً اون آدم اومد بپرسه که تو اصلاً پول داری يا نداری؟ وقتی همه چی ملاکش پوله، وقتی تو رو با پولت میشناسن، انتظار چيه؟ يه جواب فقط داره: يا خودتو بکشی، يا آنقدر مثل من ترسو باشی که به اين راه بيفتی و جرأت نکنی خودت رو بکشی. ......... روزی که از شهرمون برگشتم تهران ۲۰ روز از فوت پدرم میگذشت و فاميلم تونستن منو ۲۰ روز تحمل بکنن، وبعد به گناه خوشگل بودن و يا فريب دادن پسر يا شوهراشون مثل آشغال انداختنم بيرون، و جوابم کردن. فقط ۲۰ روز و توی همين ۲۰ روز همه چيزی که برام مونده بود برداشتن ـ با چه اجازهای، نمیدونم. اون زمان تو جيبم ۳۰ هزار تومن پول داشتم و باورت میشه ۲۰ هزار تومنرو دادم برای خريدن روزنامه و پيدا کردن کار. اگه تو بودی، مثل من جرأت داشتی شب بری لای درخت بخوابی چون پول نداری؟ روزی يه وعده غذا بخوری اونم نون خالی، ميخوام بدونم تا کی ميتونی دوام بياری؟ وقتی پول نداری برای خوردن غذا که زنده بمونی، اونوقته که به زور و از روی اجبار وادار به اين عمل ميشی. و شايد اونوقت بتونی حال منو درک کنی، که به همين راحتی نگی: جنده مترادف است با .... خجالت هم خوبه والله. به نظر من جنده مترادف است با شخصيت اون افرادی که از روی سيری و لذت بردن، خودشونو در اختيار ديگران قرار میدن. دخترها و زنهايی که با داشتن شوهر و خانواده میرن هزار تا کثافت کاری میکنن. کاش ميدونستی که يه دختر بيچاره برای اينکه پول نداشت تا يه مانتو بخره مجبور به چه کاری شد، و بعدش اون کثافتها اون دختر بيچاره را کشتن. خبرش رو حتماً اونجا خوندی. نمی دونم میتونی درک کنی که يه زن وقتی شوهرش معتاد باشه و با داشتن يک بچه، از ترس اينکه بچهاش آلوده نشه و از دست کتکهای شوهرش فرار میکنه و حتی خانوادهاش هم راهش نمیدن چکار بايد بکنه؟ وقتی میره دادگاه تا طلاقشو بگيره، میگن بايد ثابت کنی شوهرت معتاده، ولی چه طوری؟ وقتی شوهرش با انداختن يه قرص تو شيشه ادرارش جواب آزمايش رو به نفع خودش تغيير میده و اونها هم اونقدر احمقند که نمیفهمن، ديگه چه انتظاری داری؟ وقتی قاضی دادگاه توی روت میگه: - شوهرته، بايد بسازی خانم. چه جوابی داری بدی؟ وقتی شوهرت خراب میآد خونه و به جای سلام با مشت ولگد می کوبه تو سرت ودندوناتو میشکنه، اونجاست که میبينی چرا يک زن با داشتن بچه به شغل جندهگی اشتغال داره. وچه بهتون هم بر میخوره وهر چی دهنتون مياد بهش میگين. ولی کودمتون پای حرفهای ما نشستين؟ کدومتون قبل از اينکه ماها مبتلا بشيم کمکمون کردين؟ هيچکس... وقتی حرفهاتون رو در مورد جنده خوندم خيلی گريه کردم، با صدای بلند....... شايد ياد همه بدبختيام افتادم، يا هر چيز ديگه ولی اينو میدونم که واقعاً بیگناهم، خيلیهامون بیگناهيم. درسته بدترين راهو انتخاب کرديم، اما مگه راه ديگهای هم بود؟ هممون قربانی هستيم. اگه به تقدير عقيده داشته باشی میفهمی که اگه يه نفر مثل من بختش سياه باشه، عاقبتش بهتر از اين نمیشه. با اينکه خيلی سعی کردم، اما هرکس ظرفيتی داره. اگه روزی تنها شدی، بیهمه شدی، بیکس شدی، شايد اون روز معنی حرفهامو درک کنی، ولی اميدوارم هيچ وقت اينطوری نشی. کاش اقلاً کسی ماها رو درک میکرد... کاش... خواستم با اين نامه به همه شماهائی که میگين جندهها پستن و ........ آره درست میگين اما مگه خودمون خواستيم؟ با همه اين حرفها بازم از شما متشکرم که اقلاً از حقوق زنان دفاع میکنيد. قصدم بی احترامی به شما نبود، مثل ديگران دلم خيلی پر بود........ اميدوارم اگه تند رفته باشم منو ببخشين. دوستداره تو شيما