خدا نکنه توی دهن ما ملت، کلمهای يا اصطلاحی، مد بشه. مثلاً : ـ در راستای ...ياـ در رابطه با ...يا ـ شفاف سازی ...آقا مُرديم از بس همه چيز شفاف شد يا داره ميشه يا قراره بشه.فقط نميدونم تا قبل از استفاده از «شفاف سازی» که يکی دو سالهچپ و راست، ۲ جمله در ميون وارد هر متن گفتاری و نوشتاری شدهچه جوری بدون «شفاف کردن»، «شفاف شدن» و «شفاف سازی»سر و ته جملههامونو هم مياورديم !!!
حالا هم همه گير داديم به «اونور آب».آقا يکی بياد به ما توضيح بده که از نظر جغرافيايی، «اونور آب»کجاست.خدا لعنت کنه هر چی ترجمه تحتاللفظی لغات انگليسيه. الهی آميناين ترکيب کلمهای «اونور آب» از اون «اونور آبی» ها !!! مياد.اين آمريکايیها (و کانادايیها) معمولاً به اروپايیها ميگن.(و تا حدودی هم بالعکس). حالا اين موضوع به ما چه. ما از توی ايران «اونور آب» برامونکجا ميشه؟اگه منظور از «اونور آب» سرزمينهايیيه که بين ايران و اوناآب هست، پس ميتونه، کوبا، فيليپين، ژاپن، آلاسکا و حتي قطر و دبی و ابوظبی و خيلی کشورهای ديگه باشن. و طبيعتاًآمريکا و کانادا و ....ولی در هر صورت از توی ايران کشورهای اروپايی ديگه «اونور آب»نميشن (غير از انگليس و توابع). يعنی از توی ايران سوار دوچرخهشو و از راه زمينی به هر کشور اروپايی بيا. (غير از يک تنگه کوچيک آبی توی ترکيه)خلاصه ننه دست روی دلم نزار که حسابی پره.و اين قصه سر دراز داره.مثلاً کجای زبان شيرين فارسی ما چنين جملهای داريم:«آخر هفته خوبی داشته باشی» !!!!و يا:«آرزوی بهترينها برايت ميکنم» !!!وایییی حالم داره بد ميشه.دقيقاً ترجمههای تحتاللفظی اين جملات:«Have a nice week end»«I wish you all the best»آخه بابا ...
حالا هم همه گير داديم به «اونور آب».آقا يکی بياد به ما توضيح بده که از نظر جغرافيايی، «اونور آب»کجاست.خدا لعنت کنه هر چی ترجمه تحتاللفظی لغات انگليسيه. الهی آميناين ترکيب کلمهای «اونور آب» از اون «اونور آبی» ها !!! مياد.اين آمريکايیها (و کانادايیها) معمولاً به اروپايیها ميگن.(و تا حدودی هم بالعکس). حالا اين موضوع به ما چه. ما از توی ايران «اونور آب» برامونکجا ميشه؟اگه منظور از «اونور آب» سرزمينهايیيه که بين ايران و اوناآب هست، پس ميتونه، کوبا، فيليپين، ژاپن، آلاسکا و حتي قطر و دبی و ابوظبی و خيلی کشورهای ديگه باشن. و طبيعتاًآمريکا و کانادا و ....ولی در هر صورت از توی ايران کشورهای اروپايی ديگه «اونور آب»نميشن (غير از انگليس و توابع). يعنی از توی ايران سوار دوچرخهشو و از راه زمينی به هر کشور اروپايی بيا. (غير از يک تنگه کوچيک آبی توی ترکيه)خلاصه ننه دست روی دلم نزار که حسابی پره.و اين قصه سر دراز داره.مثلاً کجای زبان شيرين فارسی ما چنين جملهای داريم:«آخر هفته خوبی داشته باشی» !!!!و يا:«آرزوی بهترينها برايت ميکنم» !!!وایییی حالم داره بد ميشه.دقيقاً ترجمههای تحتاللفظی اين جملات:«Have a nice week end»«I wish you all the best»آخه بابا ...
وصفالعيش، نصفالعيش دوست عزيز سانفرانسيسکو نرفتهایبه واسطه تحريم آمريکا نسبت به ورودايرانيان به خاک کشورش دچار روان پريشیشده. چون نرفتن به آمريکا همان، محروم السانفرانسيکوابدی همان.در نتيجه اين آقا دست به دامن چند سانفراسيکو رفته با تجربهشده که يکی از اونها هم منم.عين نامه ايشون رو در پايين میآورم و تکه تکه در هر قسمت به سووالاتاين دوست عزيزم پاسخ میدم.
وعين نامه واصله از جانب اين آقا:
«من تا به حال با کسی سکس نداشتم.سوال: میخوام بدونم اين ک.. چه جوريه؟جواب: بسيار عضو دوست داشتنیای میباشد
سوال: اين ک...چه حالتی داره؟جواب: حالت ارتجاعی
سوال: آيا چيزی هست که شبيه اون باشه و آدم بتونهاز طريق اون تا حدودی با ک....آشنا بشه؟جواب: البته بر همگان واضح و مبرهن است که چيزیمشابه اون پيدا نمیشه، ولی خوب اگر خيلی گير افتاديدمیتونيد از سوراخ فوری پلنگ صورتی استفاده کنيد
سوال: اين ک.... چه دمايی داره؟جواب: نترس اون قدر نيست که عضو شريفت کباب بشه.
سوال: خلاصه چيه که مردها اين قدر خودشون رو براشبه آب وآتش می زنند؟جواب: جانم تا خودت رو به آب و آتش نزنی که به ارزششپی نمیبری. برای رسيدن به اين منبع لايزال الهی چه خونهاکه ريخته نشده و چه مردانی که راهی بيابان نشدند......
سوال: وقتی عضو شريف توشه به طرفين چه احساسی دست میده؟جواب: (احساس ژيلت) احساس فتح، ظفر، پيروزی
سوال: اندازه عضو شريف چقدر باشه خوبه؟جواب: در بيداری، بين ۸ تا ۴۸ سانتیمتر
سوال: درسته اگر عضو شريف هر چی بزرگتر باشه بهتره؟جواب: خيرجانم، مگه ميوه است که هرچی بزرگتره خوشمزه تره
سوال: آيا میتونيد بگيد حالت ارضاء شبيه چيه؟جواب: از نظر من شبيه يک قلقلک بزرگه که نفسترو بند میآره»
خوب دوست عزيزم اميدوارم يک خورده حال و هوای سانفرانسيسکودستت اومده باشه.وآخرين نکته اينکه در شهر سانفرانسيسکو هميشه هوا بهاريه وخزانرا بدانجا راهی نيست.
28.4.02
●
وعين نامه واصله از جانب اين آقا:
«من تا به حال با کسی سکس نداشتم.سوال: میخوام بدونم اين ک.. چه جوريه؟جواب: بسيار عضو دوست داشتنیای میباشد
سوال: اين ک...چه حالتی داره؟جواب: حالت ارتجاعی
سوال: آيا چيزی هست که شبيه اون باشه و آدم بتونهاز طريق اون تا حدودی با ک....آشنا بشه؟جواب: البته بر همگان واضح و مبرهن است که چيزیمشابه اون پيدا نمیشه، ولی خوب اگر خيلی گير افتاديدمیتونيد از سوراخ فوری پلنگ صورتی استفاده کنيد
سوال: اين ک.... چه دمايی داره؟جواب: نترس اون قدر نيست که عضو شريفت کباب بشه.
سوال: خلاصه چيه که مردها اين قدر خودشون رو براشبه آب وآتش می زنند؟جواب: جانم تا خودت رو به آب و آتش نزنی که به ارزششپی نمیبری. برای رسيدن به اين منبع لايزال الهی چه خونهاکه ريخته نشده و چه مردانی که راهی بيابان نشدند......
سوال: وقتی عضو شريف توشه به طرفين چه احساسی دست میده؟جواب: (احساس ژيلت) احساس فتح، ظفر، پيروزی
سوال: اندازه عضو شريف چقدر باشه خوبه؟جواب: در بيداری، بين ۸ تا ۴۸ سانتیمتر
سوال: درسته اگر عضو شريف هر چی بزرگتر باشه بهتره؟جواب: خيرجانم، مگه ميوه است که هرچی بزرگتره خوشمزه تره
سوال: آيا میتونيد بگيد حالت ارضاء شبيه چيه؟جواب: از نظر من شبيه يک قلقلک بزرگه که نفسترو بند میآره»
خوب دوست عزيزم اميدوارم يک خورده حال و هوای سانفرانسيسکودستت اومده باشه.وآخرين نکته اينکه در شهر سانفرانسيسکو هميشه هوا بهاريه وخزانرا بدانجا راهی نيست.
28.4.02
●
در راستای شفاف سازی، براق کاری، روغن کاری، .... وبلاگهای فارسیو در جهت مبارزه با رژيمهای استکباری شرق و غرب، شمال و جنوب،شمال غربی و جنوب شرقی و الاآخر، و در جهت حمايت از کشورهایشاخ آفريقا و دُم آسيا، اگر کسی يا کسانی از جوانان جام بر کف وبلاگنويسبه دنبال تمپلتهای فارسی (صفحات پيش فرض آماده و خام ـ بهبه چه معادلی)برای وبلاگش میگردد، میتواند با در دست داشتن ۱۶ قطعه عکس و يک استشهاد محلی از ديسکو محل به وبلاگ ـ قالبهای فارسی احسان مراجعه، ويکی را انتخاب و سوء استفاده کامل نمايد.ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــراستی يک لطيفهای يادم افتاد:توضيح:ـ در جنوب شخصيت اصلی و اول لطيفهها اسمش «قولو» هست، کهمعادل «غضنفر، حسنآقا و ...» میباشد.قولو ميخواست جايي برود و استخدام بشود. از دوستش پرسيد: ـ چه چيزهايي ميپرسند؟ دوستش گفت: ـ چيز مهمي نميپرسند، همه را بلدي مثلاً در مورد نماز و روزه ميپرسند كه همه را ميداني، فقط يادت باشد در آنجا بايد درست سلام كني. قولو پرسيد: ـ چطور سلام كنم؟ دوستش گفت: ـ كاري نداره، وقتي وارد شدي ميگويي سلام، آن آقا ميگه«وعليكم» و تو ميگي «و رحمه الله» و آن آقا ميگه «وبركاته».از همان جا آقا ميفهمه تو آدم به درد بخوري هستي و تو را استخدام ميكنه. فردا قولو به آن اداره رفت. وقتي وارد شد گفت: سلام. آن آقا گفت: ـ و عليكم و رحمهالله و بركاته. قولو دستپاچه شد، به ركوع رفت و گفت: سبحان ربيالعظيم و بحمده!
●
●
امروز تمام وقت يه موضوعی فکرم رو مشغولکرده بود. وعلت اين مشغله فکری، جواب نامناسبی بود که من در پاسخ به ايميل انتقادآميز يکی از دوستان عزيز که خواننده وبلاگمهست داده ام.البته اين دوست خوبم دوبارهپاسخ زيبايی برام فرستادند که در انتها آن رومیگذارم.من در جواب اين ايميل اينچنين نوشتم«اين نظر منه وتغيير هم نمیکنه»حالا که درست فکر میکنم من اصلاًاجازه ندارم چنين جوابی به يک خواننده بدم.چرا؟ چون کسی که از من انتقاد کرده،حالادرست يا غلط اونقدر برای من ارزش قائل بودهکه وقتش رو گذاشته،وبرای من نامهای نوشتهدر جهت بهبود مطالبم.واين ارزشمنده.چقدر بعضی وقتها نا آگاهانه وسبکعمل می کنمواقعاً جای تاسفه.و اما جوابی که در جواب اين جواب دور از منطقم دريافت کردم:
«ندا خانم مطلق گرا،جوابت را به ديده اغماض نگاه میکنمچنين جوابی بسيار آشناست و از زبانخيليها شنيده شده از جمله:نمرود: وقتی دستور داد برج بابل را بسازند تاخدا را پايين بياورد.
اسکندر مقدونی: وقتی دستور داد پرسپوليسرا به آتش بکشند
چنگيز خان: وقتی دستور داد کتابخانه هایشهر نيشابور را به آتش بکشند
نادرشاه افشار:وقتی دستور تسخير دهلی را داد
آقا محمد خان قاجار: وقتی دستور داد ۷۰۰۰۰ جفتچشم را در بيارند
و...............»
«ندا خانم مطلق گرا،جوابت را به ديده اغماض نگاه میکنمچنين جوابی بسيار آشناست و از زبانخيليها شنيده شده از جمله:نمرود: وقتی دستور داد برج بابل را بسازند تاخدا را پايين بياورد.
اسکندر مقدونی: وقتی دستور داد پرسپوليسرا به آتش بکشند
چنگيز خان: وقتی دستور داد کتابخانه هایشهر نيشابور را به آتش بکشند
نادرشاه افشار:وقتی دستور تسخير دهلی را داد
آقا محمد خان قاجار: وقتی دستور داد ۷۰۰۰۰ جفتچشم را در بيارند
و...............»
ندای از خود راضیای بابا چند نفر منو خفه کردند که چرا در تاريخ19 مطلبی در مورد سياست نوشتم.به اعتقاداين چند نفر من صلاحيت اظهار نظر در مورد مسائل سياسی رو ندارم.چرا بعضیها فکر میکنند بحث سياسیبايد مملو از ايسمها و لغات نامأنوس وقلمبهسلمبه باشه. ويا اينکه تنها عدهای کارشناساجازه دارند در مورد سياست صحبت کنند.خير به نظر من کاملاً برعکس اگر يکی حق داشتهباشه در مورد سياست صحبت کنه منم وامثال من.چون عملکرد سياست به طور مستقيم بر زندگی مردمعادی تأثير می گذاره.اونها هستند که سياست رو با پوستاستخونشون حس میکنند،پس چرا نبايد اجازه داشته باشنددر مورد سياست حرف بزنند.در ضمن من شديداً جريانات روز رو دنبال می کنم.شديداً علاقهمندبه گيتاشناسی هستم و بايد بگم هميشه علاقمند به تاريخ ايران وملتهابودم و برای کسب معلومات در اين زمينه زحمت کشيدم.خيالتون جمع ،تا من اشراف به مطلبی نداشته باشم در موردش صحبتنمیکنم.
●
اگر به کارهای تکنيکی کامپيوتر، اينترنت، برنامههای هکبازی و ...علاقه داريد، پس يه سری به وبلاگ «افکار و يادداشتهای يک هکر بزنيد».البته اگر اين آقا سيروس مطالبی که در وبلاگش مينويسه را کمی به زبونسادهتر و با توضيحات بيشتر بنويسه، تا کسانی مثل من هم که چندانحاليمون نيست، بتونيم بيشتر استفاده کنيم، خيلی با حالتر میشه.(...نفسم بند اومد، چه جمله درازی)در ضمن رنگ لينکها را هم کمی متفاوت کنه که از بقيه متن تفکيک پذيرتر باشه.*****************************************************************حالا که صحبت وبلاگهای تکنيکی شد ( البته در زمينه کامپيوتر ) بد نيستکه آدرس چندتا وبلاگ تخصصی ديگه رو در اين رمينه بگم.هميشه مرتب ايميلهائی دريافت ميکنم که از من در زمينه کارهای تکنيکی وبلاگ سئوال میکنند.مثلاً چه طوری ميشه عکس توی وبلاگ گذاشت، و يا چطور میشهتيتر وبلاگ را فارسی کرد و يا...والله به پير به پيغمبر توی اين کارها هرّ و از برّ تشخيص نميدم واين کارهارو ميدم کس ديگه برام انجام بده. يا اينکه ميرم سراغ وبلاگهائی که در اين زمينهها راهنمائیهای کامل و مفيدی کردن.اول از همه راهنمای «چگونه يک وبلاگ فارسی بسازيم» از حسين درخشان.بعدش سراغ «سئوال و جوابهای وبلاگی» از وبلاگ خاطرات.«مدرسه وب»ی که خاطرات درست کرده، به نظرم يکی از بهترين کلاسهایيادگيری زبان HTML به زبان فارسی است.«گروه فارسي بلاگينگ ياهو» هم يکی از بهترين نيوز گروپها است برای حل مشکلات وبلاگ نويسی.در سايتهای «راهنماي فارسی يونيکدي» و «فارسی وب» کلّی مطب راجع بهفارسی نويسی و يونيکد وجود داره.
صحبت از وبلاگهای تخصصی کامپيوتر بود. در اين زمينه تعداد بسيار زيادیوبلاگ هست که ميشه کلّی اطلاعات ازشون به دست اورد.مثلاً وبلاگی به همين نام «وبلاگ تخصصی کامپيوتر» و يا وبلاگ «زهير معصوميان» ، وبلاگ «آلفا»، وبلاگ «کشکول». که اتفاقاً در وبلاگکشکول به زبان خيلی ساده طريقه گذاشتن عکس در وبلاگ را و يا تغيرتيتر وبلاگ به فارسی را توضيح داده. (به آرشيوش مراجعه بشه)مطمئنم تعداد بيشتری از اينهائی که من نام بردم در ارتباط باکامپيوتر و وبلاگها نويسی وجود داره که من به خاطر نميارم.
ابتذالامروز خيلی روز محشری بود. هوا گرم و عالی.صبح حسابی ورزش کردم و پياده روی.بعدظهر هم مايوم رو پوشيدم اومدم بيرون آفتابگرفتم. همون لحظه هم يه ليوان آبجو خنک خوردم.واسه خودم رفته بودم تو رويا.میدونيد يکی از آرزوهایمن ساکشن چربی در باسن و شکممه. خيلی هم گروننيست يه چيزی حدود ۳۰۰۰ دلار، ولی خوب، ما اوضاع فولی مون خرابه.از خودم بدم میآد که چنين آرزو مبتذلی دارم.تمام بعدظهر در فکر اين بودم که چه طوری اين پول روجور کنم، عقلم فقط به يه نفر قد داد که میدونم اگه بخواداين پول رو به من بده، انگشتهای دست و پام رو میکنه تومُرکب، تا ازم اثر انگشت بگيره.فکر ديگم اين بود که حقوق اين ماهمرو بدم بالا اين کار.ولی تا آخر ماه از گشنگی و تشنگی تلف میشم.چقدر خوبه که آدم مغزش کار نکنه و آرزوهای حقير اينچنينیداشته باشه. من اصلاً پولکی نيستم هر چی هم در میآرمخرج عشق وحال میکنم.نمیدونم اين اخلاقم به کی رفته؟ مامان و بابام خيلی حسابگرند.مخصوصاً بابام.بعدظهر هم رفتم خريد، ۳بسته توت فرنگی و....ويه دسته گل رزقشنگ برای تو خونه و يه گل شمعدونی برای ميز حياط.الانهم منتظر اکبر آقام. میدونيد به يه نتيجه خيلی مهم رسيدم، مناکبر آقامو خيلی دوست دارم اين هم ماحصل جدا شدنمونه. اولش فکر کردم شايد من فقط بهش عادت کردم، ولی فهميدم نه باباکار از عادت گذشته، نمیتونم باقی زندگيمو بدون اون تصورکنم.اون هم به همين نتيجه رسيده.من يه اخلاق وحشتناک دارم (داشتم) واينکه موقع عصبانيت دستبه هر کار احمقانهای میزنم.يکی نيست بگه بيچاره،۳۰ سالت شده ولی هنوز آدم نشدی.ولی قسم به اين سال اسب، تصميم دارم از پراکندگيهام بکاهم وبهانسجامم بيافزايم.آمين يا رب العلمين.
جواب به يک دوستخانم محترمی که اسم واقعيشون رو عنوان نمیکنم طی نامهای ازاحساس عدم خوشبختیشون با وجود دارا بودن مراتب علمی عالیو شغل فوقالعاده با من صحبتکردند.من هم جواب نامهای روکه به ايشون دادم اينجا میآرم.چون به اعتقاد من حادثه زندگی انسانها با اندک تفاوتیشباهتهای بسيار داره.عوامل به وجود آورنده ،خوشی، رنج، حرماننياز، ترس،شعف وهزاران چيز ديگه در اکثر انسانها شبيهه.در نتيجه شنيدن تجارب شخصی واحساسات ديگران هميشه سودمند خواهد بود.اين هم جواب من به اين دوست عزيز:
هما بسيار عزيزمنامهات به دستم رسيد. من به عنوان يک زن از وجود زنی با چنين سطح تحصيلی فوقالعاده احساس غرور و افتخار میکنم.عزيزم هما، بايد بدونی که متاسفانه احساس خوشبختی در ميان افرادی که دارای سطح سواد بالا هستند و قادر به آناليز وقايع میباشند کمتر است.هما جان نام تو نام پرندهای است که قدما اعتقاد داشتند وجودش مقارن با خوشبختیو خوشيمنياست.عزيزم خوشبختی وجود خارجی ندارد، يعنی جنس مادی ندارد، خوشبختی فرايندی است که در مغز انسان رخ میدهد.ما بايد هميشه به داشتههايمان فکرکنيم نه به نداشتههايمان.در جايی نوشته بودی احساس خلاء میکنی. اين يعنی تکامل يعنی عدم نياز، يعنی خوشبختی.خلاء کيفيتی دارد که تمام احساس خوشبختی رو به درون خود می مکد.آيا تا به حال عريان جلوی آينه قرار گرفتی. آيا از اينکه زن هستی لذت نمی بری؟؟؟آيا تا به حال در سکس به اوج لذت رسيدی؟اين احساس قشنگ و فوقالعاده چه اسمی غير از خوشبختی داره؟آيا تا به حال از اينکه چنين جايگاه عالی علمی داری احساس غرور و خوشبختی نکردی؟آيا تا به حال از خوردن يک غذای خوب، داشتن امکان تحصيل، داشتن اينترنت درخانهات، احساس رضا نکردی؟آيا تا به حال فکر کردی بيشاز نيمی از مردم دنيا با داشتن يک هزارم چيزهايی که ما داريم،احساس خوشبختی میکردند؟آيا تا به حال مردی تو زندگيت بوده؟ آيا عاشقش بودی؟ يا شايد بعدا احساس تنفر ازش کردی؟ عشق و تنفر نشان احساس پويا وبيداره ونشان خوشبتی.آيا تا به حال در آرزوی داشتن مردی شب به بستر رفتی؟آيا آرزوی داشتن بچه داشتی؟ آيا در آرزوی صيد عشقی روزت رو شروع کردی؟میدونی داشتن آرزو يعنی خوشبختی؟دوست من هما تو قهرمان خوشبختی هستی و خودت خبر نداری.دوست هميشه توندا
هما بسيار عزيزمنامهات به دستم رسيد. من به عنوان يک زن از وجود زنی با چنين سطح تحصيلی فوقالعاده احساس غرور و افتخار میکنم.عزيزم هما، بايد بدونی که متاسفانه احساس خوشبختی در ميان افرادی که دارای سطح سواد بالا هستند و قادر به آناليز وقايع میباشند کمتر است.هما جان نام تو نام پرندهای است که قدما اعتقاد داشتند وجودش مقارن با خوشبختیو خوشيمنياست.عزيزم خوشبختی وجود خارجی ندارد، يعنی جنس مادی ندارد، خوشبختی فرايندی است که در مغز انسان رخ میدهد.ما بايد هميشه به داشتههايمان فکرکنيم نه به نداشتههايمان.در جايی نوشته بودی احساس خلاء میکنی. اين يعنی تکامل يعنی عدم نياز، يعنی خوشبختی.خلاء کيفيتی دارد که تمام احساس خوشبختی رو به درون خود می مکد.آيا تا به حال عريان جلوی آينه قرار گرفتی. آيا از اينکه زن هستی لذت نمی بری؟؟؟آيا تا به حال در سکس به اوج لذت رسيدی؟اين احساس قشنگ و فوقالعاده چه اسمی غير از خوشبختی داره؟آيا تا به حال از اينکه چنين جايگاه عالی علمی داری احساس غرور و خوشبختی نکردی؟آيا تا به حال از خوردن يک غذای خوب، داشتن امکان تحصيل، داشتن اينترنت درخانهات، احساس رضا نکردی؟آيا تا به حال فکر کردی بيشاز نيمی از مردم دنيا با داشتن يک هزارم چيزهايی که ما داريم،احساس خوشبختی میکردند؟آيا تا به حال مردی تو زندگيت بوده؟ آيا عاشقش بودی؟ يا شايد بعدا احساس تنفر ازش کردی؟ عشق و تنفر نشان احساس پويا وبيداره ونشان خوشبتی.آيا تا به حال در آرزوی داشتن مردی شب به بستر رفتی؟آيا آرزوی داشتن بچه داشتی؟ آيا در آرزوی صيد عشقی روزت رو شروع کردی؟میدونی داشتن آرزو يعنی خوشبختی؟دوست من هما تو قهرمان خوشبختی هستی و خودت خبر نداری.دوست هميشه توندا
ببين اوشين چهها میکنه غم به دل تاناکورا میکنهنمیدونم سريال هزار قسمتی اوشين رو ديديد؟آقا اين ژاپنيها هر دفعه با آت و آشغالهايی که به ايرانصادر میکردند چند کيلو فيلم و سريال هم مجانی میگذاشتند روش.صدا وسيما هم يک دوره کارآموزی سانسورگریگذاشته بود وبر و بچهها رو اين فيلمها عملياتبرش و دوزش انجام میدادند و در نهايت فيلمهابه خورد مردم بدبخت داده میشد.مثلاً اين بابايی کهسريالاوشين رو سانسور کردهشاگرد اول شده، چون اصلاً محتوا فيلم رو چناندچاردگرگونی کرد که بعدها ژاپنيها با پرداخت بهايی گزاففيلم رو بازخريد کردند.اوشين نمايش زندگی زنی فاحشه بود که در يه هتلایکار میکرد و يکی از کارهاش شستن مردها در حموم بودحالا اين آقای قهرمان سانسور چنان فيلم رو سانسور کردهبود که اوشين شده بود مثل دختر پيغمبر و قهرمان ملیايران.موهای مدل اوشينی مد شده بود آقا من چه دقی خوردمسر اين موضوع ، آخه موهای من فرفری بود و برای مدل اوشينمیبايست موهای لختی داشته باشی.البته اين دوره کارآموزی شاگردهای خنگی هم داشت، مثلاً يکيشوندو تا فيلم مختلف رو به هم چسبونده بود،بهخدا بی هيچ شوخیای.و اينچنين صنعت سانسورگری در ايران رشد بی سابقهای يافت
بابا آمريکاوای که چقدر سياستهای اين آمريکایجهان خوار کثيف و توهين آميزه.تک قطبی شدن قدرت تو دنيا باعث شدهکه آمريکا علناً و بیهچ شرمی سياستهایمريض خودشرو به مرحله اجرا بگذاره.در هر حال درقديم وجود شوروی سابق موجب يکبالانس قدرت تو دنيا بود.ولی الان تمام سنگينیقدرت در سمت آمريکاست،در نتيجه کره زمين درمشرق زمين از فرط سبکی کونش رفته هوا.خيلی قديمها يه شعر سياسی خونده بودم ،شعر ،داستان زندگی يه قطره آب رو بيان میکردکه چه گونه از قعر دريا به سطح اومده، در سطحبخار می شد و به آسمان میرفت. ودوباره به صورت بارانبه قعر دريا می رفت،ويا در کوير تف ديدهای می باريد و وجودپر برکتش در جان يک گياه ادامه حيات میداد واينچنين سلسلهوار.قطره در بخار شدنها وباران شدنهای پیدر پی بسيار چيزها ديده بودبسيار چيزها آموخته بود.مثلاً از اون بالا ديده بود که همه درياها دستدر دست هم دارند ولی خشکيها از هم دور و پراکندهاند.نمی دونم چرا هر وقت به اين جای داستان میرسيدم احساسعجيبی به من میگفت ما خاورميانهای ها همون خشکی هستيمدور از هم و نامتحد. وبدتر از همه خيانتکار.
پارسال دوست و امسال آشناديروز اکبرآقامون کلی عکس فوق العادهازم گرفته.حالا هم دلم می خواد عکسهاموبذارم تو وبلاگم. به چند دليل:اول اينکه عکسها خيلی قشنگ شدندوم اينکه به ندای تمايلات ندا پاسخ مثبتداده باشم.در ضمن اصلاً هم با اين کارها دنبال شوهر نمی گردمآخه خودتون بگيد دختری که دنبال شوهر می گرده کهعکسهاشو به نمايش عموم نمی گذاره.راستی منو اکبر آقا پارسال دوست بوديم ولی الان مراحلآشنايی رو پشت سر می گذاريم.خيلی هم باحاله.واقعاً تکنولوژی ای ول داره.مشخصات دوربين ديجيتال به کار گرفته شده:دوربين MINOLTAمدل DIMAGE7 _5.2 MEGA PIXELS کارخونه MINOLTAپورسانت ما فراموشت نشه؟؟؟؟؟
17.4.02
●
جنگلبانان پارک ملی "سامبارو" در کنيا گزارش می دهند که يک ماده شير برای سومين بار يک بچه آهوی آفريقايی را به فرزندی برگزيده است.گفته می شود ماده شير هر روز برای دقايقی به يک آهو اجازه می دهد برای شير دادن به بچه آهوی تازه متولد شده به او نزديک شود.آهو معمولا طعمه ای عالی برای شير است، اما اين نخستين بار نيست که اين ماده شير، بچه آهويی را مورد حمايت خود قرار می دهد.اولين بار، 4 ماه قبل ديده شد که اين ماده شير، بچه آهويی به همراه دارد. اما آن بچه آهو دو هفته بعد طعمه شيرهای ديگر شد.بچه آهوی دوم نيز پس از آن که محافظان علايم سوتغذيه را در او مشاهده کردند، از ماده شير گرفته شد و اکنون در يک باغ وحش نگهداری میشود. "سيمون ليرانا" سرپرست پارک "سامبارو" گفت که ماده شير بار ديگر روز شنبه در حالی که يک بچه آهوی حداکثر سه روزه را به همراه داشت، ديده شده است.او گفت: "ما که گيج شده ايم. معلوم نيست بايد با بچه آهوی سوم چه کنيم."او گفت که ممکن است مقامات حفاظت از حيات وحش به نتيجه برسند که بهتر است طبيعت را به حال خود بگذارند و اجازه دهند بچه آهو بخت خود را با ماده شير بيازمايد.گفته می شود که ماده شير با تمام قوا از بچه آهو مراقبت می کند و با نزديک شدن هر انسانی پرخاش می کند.با اين حال تاکنون سه آهوی ماده که تصور می شود يکی از آن ها مادر بچه آهو باشد، در اطراف اين جفت ناهمگون ديده شده اندروزنامه های محلی اشاره کرده اند که ماده شير هر سه بچه آهو را در روزهای مهم، يعنی روز کريسمس، والنتاين (روز عشاق)، و جمعه پيش از عيد پاک، به فرزندی برگزيده استمنبع: بی بی سی
نظريه کارشناسی ندا:دلم برای اين شيره کبابه. بابا تو هم مثل بقيه حيوونها ،حيوون می موندی وفقط فکر خور وخواب وشهوتت .حالا اگه بخوای يه آهو شکار کنی برای خوردن، حتماً غذا کوفتت می شه و دل درد می گيری.به قول خودم، هر جا که عقل واحساس باشه ، جان در عذابه.ولی خودمونيم، چه حالی داره اگه مادر آدم شير باشه.
مش قاسم:« هندی، واکسی، دعواای بابام جان ما پنداری يادمان رفتچی میخواستيم بگيم».حالا شده حکايت من.می پرسيد چرا مطالب زير رو بخونيد:ماجراهای من با سالمندانديروز يه پيرزن خيلی پيرزن به من گفت:وای تو خيلی خوبیمنم در جوابش گفتم: تو هم خيلی خوبیپيرزنه درجوابم می گه: آره من فقط موقعیخوبم که خواب باشم.خوب خدا می دونه چرا من با اين همه طرفدارشبها تنها می خوابم.می گم شبها ، چون به نظرم تنها توی تخت رفتن خيلی بده. حالا روز رو آدم يه جوری سروته شو هممی آره.
ديشب يه فيلم خارق العاده ديدميه فيلم هندی که به زبان آلمانیترجمه شده بود.داستان زندگی 2 زنی بود که به ازدواج دو برادر در اومده بودند.مردهایهندی خيلی خودخواهند وخودشون روخدای زن می دونند.مردها بيرون هر کارکه دلشون می خواست می کرند وهر وقتهم اراده می کردند به زنشون می گفتند من امشب بهت احتياج دارم.يعنی احتياج به سکس.اون هم فقط يک طرفه.چقدر اين زنها رنج کشيدند، چه احساساتسرکوب شده و ناخوشايندی وجود اين زنهای زيبا و مهربانرو ساليان سال به درد آورده بود.بعد ناگهان در شبی که هر دو مرد خونه نبودند، اين دو زن نيازهایسکسی همديگه رو چه زيبا و با درک کامل برآورده کردند.فيلم ذهن من رو خيلی به خودش مشغول کرده.می گما نکنه اين مسئله ازدواج زن ومرد باهم ساخته وپرداختهخودخواهيهای اين مردهای خبيث باشه، تا هميشه زنها رو از نظراحساسی و جسمی مورد استثمار قرار بدند.حالا برای ما حرف در نياريد که من لزبين هستم، باکمال تأسف بايد بگم هنوزعلاقه مند به اين جنس خبيث الذات يعنی مرد هستم.
ديشب يه فيلم خارق العاده ديدميه فيلم هندی که به زبان آلمانیترجمه شده بود.داستان زندگی 2 زنی بود که به ازدواج دو برادر در اومده بودند.مردهایهندی خيلی خودخواهند وخودشون روخدای زن می دونند.مردها بيرون هر کارکه دلشون می خواست می کرند وهر وقتهم اراده می کردند به زنشون می گفتند من امشب بهت احتياج دارم.يعنی احتياج به سکس.اون هم فقط يک طرفه.چقدر اين زنها رنج کشيدند، چه احساساتسرکوب شده و ناخوشايندی وجود اين زنهای زيبا و مهربانرو ساليان سال به درد آورده بود.بعد ناگهان در شبی که هر دو مرد خونه نبودند، اين دو زن نيازهایسکسی همديگه رو چه زيبا و با درک کامل برآورده کردند.فيلم ذهن من رو خيلی به خودش مشغول کرده.می گما نکنه اين مسئله ازدواج زن ومرد باهم ساخته وپرداختهخودخواهيهای اين مردهای خبيث باشه، تا هميشه زنها رو از نظراحساسی و جسمی مورد استثمار قرار بدند.حالا برای ما حرف در نياريد که من لزبين هستم، باکمال تأسف بايد بگم هنوزعلاقه مند به اين جنس خبيث الذات يعنی مرد هستم.
امروز يکی از سالمندان زن که 96 سالهاست ومن تا امروز فکر می کردم زيادنمی شه رو حرفاش حساب کرد،حرفخيلی جالبی زد که واقعاً من رو متعجبکرد.اين پيرزن با وجوديکه صدا از گلوشبه سختی خارج می شه هميشه وقتیمنو می بينه شروع می کنه به تعريف اززيبايی من. امروز به شوخی بهش گفتم:چقدر احساس خوبی دارم که به من می گیخوشگل. تا به حال هيچ مردی اينو به من نگفته.در حاليکه قيافه محزونی به خودش گرفته بود گفت:تا به حال هيچ مردی به من هم نگفته،ولی ناراحت نباشمردها برای بيان اين جمله «فوق ترس» دارن.عيناً ترجمهتحت الفظی آلمانی به فارسی.
امروز يه نگاهی به ليست اين وبلاگهای فارسی انداختمبابا چه اسمهای عجيب غريبی.واقعاً ميشه باهاش يه سيرکراه انداخت.اسمی که خيلی برام جالب بود وبلاگيه به نام کبوترخانه مجيد نفييسیاز فضوليم بازش کردم ببينم توش چه خبره،ديدم توش يه شعر نوشته شدهفکر می کنيد اسم شعر چی بود؟ يوزپلنگجالبه نه؟
امروز يه نگاهی به ليست اين وبلاگهای فارسی انداختمبابا چه اسمهای عجيب غريبی.واقعاً ميشه باهاش يه سيرکراه انداخت.اسمی که خيلی برام جالب بود وبلاگيه به نام کبوترخانه مجيد نفييسیاز فضوليم بازش کردم ببينم توش چه خبره،ديدم توش يه شعر نوشته شدهفکر می کنيد اسم شعر چی بود؟ يوزپلنگجالبه نه؟
تکامليادم ميآد وقتی بچهٌ بودم شديداًنياز به محبتٌ پدر و مادرم داشتموقتی 16 سالم شد کم کم احساسنيازکردم از جانب يه جنس مخالف موردمحبت واقع بشم.وقتی 18 ساله شدمدوست داشتم کسی منو ببوسه.وقتی 20 سالم شد ؛ دوست داشتميکی منو خيلی محکم ببوسه، طوريکهنفسم در نياد.تو 22 سالگی دلم می خواستيکی منو بغل کنه.تو 24 سالگی دلم می خواستيکی منو اونقدر محکم بغل کنه تا نفسم در نياد.تو 26 سالگی دلم می خواست ازدواج کنم.دلممی خوست يکی ماله من باشه، مال خود خودم.تو 28 سالگی دلم آزادی می خواست رهايی جدايی.حالا 30 سالم شده ديگه تشنه دريافت محبت نيستم؛ بلکه تشنه محبت کردنم؛ دلم نمی خواد کسی منوبغل کنه؛ دلم می خواد من ديگری را در آغوشم بگريم.الان بيش از اون که تشنه عشق باشم، عاشق عشقدادنم.الان ديگه دلم نمی خواد يکی مال من باشه، بلکهدلم می خواد تمام وجودم رو به اونی که دوست دارم تقديمکنم.در 30 سالگی بيشتر عشق دادن ارضاءام می کنه تا عشقگرفتن.
●
●
حيادوست عزيزی که من رو از طريق وبلاگم می شناسه روزی با من ملاقاتکرد بعد شروع کرد به يه سری تقاضاهای بی ناموسی.هی ما سرخ شديم؛ بنفش شديم. بيچاره ياروفکر کرده بود من از اون پاچه ورماليده هام. غافل از اينکه نه بابا...............من نمی دونم اين شخصيت چاله ميدونی ام از کجا نشأت می گيره؟شايد تو دو دوره قبلی زندگی ام تو ميدون شوش بزرگ شدمبعد تو زندگی قبلی ام توی يک کاخ اشرافی با مقررات و ديسيپلين زندگی کردم.امروز هم ادغام مزخرف اين دو قطب نامتجانس شده شخصی به نام ندا
امروز تو اخبارتلويزيون در مورد صدام حسين حرفمیزد وبه موازاتش صحنههايی از زندگی روزمرهمردم در عراق رو نشون میداد.جالب اينجا بود کهاز در و ديوار عکس صدام حسين آويزون بود.نقاشی، عکس، طرح روی موزائيک وغيره.و جالبتر اينکه تمام عکسها مربوط به دوران جوانيهآقای صدام میشه.نکته قابل تعمق اينجاست، که يکی از مشخصههایکشورها با حکومتهای ديکتاتوری آويزون بودن عکس سران مملکتی به در و ديواره. چون در اين گونه حکومتهاسرنوشت يک ملت تنها به يک فرد وابسته است.در کشوی مثل سوئيس تعداد زيادی از مردم نمیدوننددر حال حاضر رئيس جمهورشون کيه.حکومت سوئيس از يک هيئت ۷ نفره تشکيل شده، کهدر اون جناحهای مختلف شرکت دارند وبه طريق دورهایهر سال يکی از اين ۷ نفر به مقام رياست جمهوری نايلمیشه.بارها پيش اومده که من رئيس جمهور رو در قطار ديدم.هر شهروند سوئيسی اگر طرح يا ايدهای داشته باشهمیتونه اون رو پروتکل کنه و راه بيافته تو سوئيس و از مردمامضاء جمع کنه. اگر تعداد امضاء ها به حد نصاب رسيد طرحراهی پارلمان میشه.اينجا برای تصميم گيريهای کوچک وبزرگ دائماً رای گيری میشه.اون هم از طريق پست. آقا گفتم پست ، ياد سيستم پستی ايرانافتادم، که آدم و خون به دل میکنه. میتونيد تصور کنيد که اگه درايران قرار بود رأی گيری از طريق پست انجام بشه، چه فجايعی که رخنمیداد؟؟؟؟؟؟؟؟بابا تو ايران خونه ها اصلاً صندوق پست نداره، البته خونه های مدرن يهسوراخی به دروازهاشون است بجای صندوق پستی.نامه ها همه ول و خيس خورده رو زمين رها میشن ويا در سمت بيرونیدر خانه به طرز رقت انگيزی مابين دو لنگه در چپانيده میشن.بارها برای شخص بنده اتفاق افتاده که نامههای عاشقانه من رو همه محلهخونده بودند الی من.بابا نامه چيه، من يه بار امتحان انتقال حرارت داشتم دانشجو بوديم و بدبختتلفن که نداشتيم، پشت خونهامون يه کيوسک تلفن بود چند تا اشکال داشتمبا کتابم رفتم تو کيوسک تلفن. بعد هم کتاب رو فراموش کردم.فاصله تلفن تا خونه۵ دقيقه هم نبود .بر سر زنان سريع برگشتم ، کتابم نبود، فرداش هم امتحان جزوهباز داشتم.حاضرم قسم بخورم تا شعاع ۲۰ کيلومتری اون منطقه اين کتاب به دردهيچ کس نمیخورد.ديدين چی جوری صدام حسين رو به کتاب انتقال حرارت ربط دادم.وقتیمی گم زنی با مخ پراکنده دليلش همينه.
اسدالله ميرزا: فکر کنم اين کار داره به يه جايي می رسهدايی جان ناپلئون: اين جونِ منِ که داره به لبم می رسه.خوب بگذريم، يه مدته که من از مسايل سکسی صحبتنکردم، آمار زاد و ولد اُفت کرده.نظر به اينکه ممکنه درآينده نزديک جنگی در پيش داشته باشيم، وظيفه انسانيممی دونم که اندکی پرده دری کنم.(اميدوارم کارم به جراحیترميمی نکشه).راستش اين آقايون که اينقدر اهن وتلپ دارن وشير وپلنگ می کشندرصد قابل توجهيشون اولين بار توسط يک زن مورد تجاوز قرار گرفتن.پسرها هميشه برای اولين بار توسط پسرعمه اشون به يه جاهايی برای امتحانپس دادن برده می شن.حالا چرا پسر عمه؟ به خدا ما از هرکی تحقيق کرديماولين بار دست پسر عمه تو کار بوده. حالا چه سری تو کار خدا می دونه.آقا پسر بدبخت دم در ايستاده ، چهار ستون بدنش می لرزه، خلاصه خانمهاز گوش بلندش می کنه، تا طرف بفهمه چی شده ترتيبشو می ده.اين هم از ترتيب دادن ؛که بازم خانمهای بيچاره بايد زحمت بکشند وياداينآقايون بدند.از خانمهای محترمی که زحمت اين کار رو می کشند ؛ خواهش می کنميه خورده بهتر راه و چاه رو به اين شاگردان بی استعداد ياد بدند. تا بعداًجمعيت نسوان از بی هنری ايشان جانشان در عذاب نباشد.
به قول اسکارلت: حتماً فردا يه راه حلی پيدامی شه.دوست عزيزی ازم پرسيدند: اصلاً چرا می نويسی؟وچرا عکسهاتو گذاشتی توی وبلاگ؟جواب:آقا بعضی از سوالها مرکز هدف وشعورت روبمباران میکنه.آقا گيريم ما نه، يه بنده خدايی دنبال شوهر می گشت،حالا شما بايد اينقدر بخيل بازی در بياری؟؟؟؟
زندگیام مثل يه پازل درهم ريخته شدهنمیدونم از کجا قطعاتشو سر هم بندیکنم؟ فکر کنم چند تا از تيکههاشم گم شده.چقدر از تنها زندگی کردن بیزارم.چقدر از اطاق موقتی که دارم بدم میآد.همه چيزش بوی تنهايی میده.بوی رفتن.بايد خودم رو آناليز کنم. ميل لنگم يه جا می زنه.کجانمیدونم؟اين ضعف من از کجا نشأت می گيره؟از خودم، تربيتم، مادرم، پدرم.واقعاً نمیدونم.ولی به يه اصل خيلی مهم ايمان آوردم و اون اينکه:تحت هيچ شرايطی نبايد از خواسته هام عدول کنم.خواسته های من يعنی خود من.بايد برای اين منِ وجودمارزش قائل بشم.حتماً يه راه حلی هست.اون هم يه راه حل ساده.اونقدرساده و بديهی که به چشم نمیآد.من اونقدر خرم که جلوم يه دروازه بزرگ رو به زندگیقرار داره، ولی من ميخ وکلنگ گرفتم و از ديوارهای بغل دروازه می خوام وارد بشم.آخه کٌره خر کِی میخوای آدم بشی؟به نظرشما روزی می رسه که من آدم بشم.